نقد خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی ( کتاب بسوی سرنوشت)
عباس سلیمینمین
سال 63 را به راستی باید یکی از سالهای پرتنش دوران جنگ تحمیلی دانست. در این ایام گرچه امور داخلی رو به سامان دارد، اما فشارها و تنگناهای گوناگون خارجی افزایش چشمگیری مییابد؛ هجمه موشکی به نفتکشهای حامل نفت ایران با هدف به صفر رساندن در آمدهای ارزی کشور که با مقاومت ایران و مقابله به مثل، تبدیل به جنگ نفتکشها میشود، کلید خوردن پروژه هواپیماربایی به منظور فشار شدید بینالمللی بر جمهوری اسلامی، به کارگیری گسترده سلاح شیمیایی، حمله موشکی و هوایی به مناطق مسکونی شهرهای بزرگ و کوچک ایران، بمبگذاری در مناطق پر تردد به ویژه در تهران همچون میدان راهآهن، میدان شوش و نماز جمعه تهران و تهدید صریح عراق به ناامن کردن آسمان کشور برای هواپیماهای مسافربری از جمله مواردیاند که اجماع نیروهای مخالف استقلال ایران در آن کاملاً مشهود است.
خوشبختانه مقاومت شجاعانه مدیریت کشور در برابر این گونه اقدامات جبهه ارتجاع عرب و غرب علیه ایران از یک سو و از دیگر سو کشاندن دامنه ناامنیها به سوی عاملان تشنجآفرینیها موجب استمرار نیافتن برخی از این قبیل تحرکات میشود. یادداشتهای سال 63 جناب آقای هاشمی رفسنجانی تا حد قابل توجهی فضای آن روز کشور را بیان میدارد، هرچند ایشان در کتاب «به سوی سرنوشت» شاید بیش از خاطرات سالهای قبل خویش شیوه اختصارنویسی را به کار میگیرد و حتی در ارتباط با برخی موضوعات که مایل نیست خواننده به برداشت روشنی دست یابد به مبهمنویسی گرایش مییابد. توسل به این روش، مطالعه کنندگان اثر را ناخودآگاه به سوی تصورات ذهنی و گمانه زنی سوق میدهد. همچنین هرچه نگارنده به لایه های درونی نزدیکتر میشود از قلم افتادگیها فزونی مییابد که البته برای کسانی که به طور تخصصی به تاریخ نمی پردازند چندان ملموس نیست. با این وجود خاطرات این شخصیت مؤثر در انقلاب اسلامی روزشمار منحصر به فرد و فهرست نسبتاً جامعی از رخدادهاست و بعضاً دخالت دیدگاهها و تمایلات مؤلف اثر در نوع انعکاس مسائل نیز نخواهد توانست از اهمیت آن بکاهد و مانع آن شود که در پژوهشهای آتی تاریخی از این کتاب بهره برداریهای راهگشا صورت گیرد.
اولین و مهمترین موضوعی که در «به سوی سرنوشت» خودنمایی میکند بروز تغییراتی در ارتباط با چگونگی هدایت انقلاب و جامعه توسط رهبری است. امام در این سالها به تدریج از نقش مستقیم خویش در تمشیت امور می کاهد. هدف از این تغییر، ایجاد فرصت برای رشد دیگر استعدادها در مدیریت و تقویت نهادگرایی و سرعت بخشیدن به روند ساختارسازی در کشور است، و نیز فراهم آوردن بستری که در آن جریانات داخل نظام بیاموزند تا روابط خود را با یکدیگر تنظیم کنند و موجودیت مخالفان فکری خود را به رسمیت بشناسند؛ براین اساس امام ترجیح میدهد کمتر در رقابتهای جریانات سیاسی و چالشهای نهادها با یکدیگر به طور مستقیم وارد شود، مگر در شرایطی که بنبست ها لطمه ای بر منافع ملی وارد میکرد.
سیاست کمتر ظاهر شدن امام در انظار، این شائبه را در مؤلف اثر ایجاد میکند که ایشان تمایل به کناره گیری داشته اند، در حالیکه آنچه ایشان خستگی امام پنداشته است بهترین تدبیری بود که توانست بقای انقلاب را تضمین کند. ایجاد فرصت برای نیروهای جوانتر انقلاب جز از طریق کمرنگتر شدن حضور امام ممکن نبود؛ لذا شخصیت وارسته ای چون ایشان که منیت و نفسانیت در اعمال او راه نمییابد به جای وابسته تر کردن امور جامعه به خویش به عنوان رهبر و بنیانگذار انقلاب ترجیح میدهد تا دیگران نیز در چارچوب قانون توانمندیهای خود را عرضه دارند و کشور به سوی نهادینه شدن پیش رود: «به زیارت امام رفتم مدت زیادی، خدمتشان در اندرون نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده است. تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند؛ احتمال کناره گیری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست.» (ص463)
متاسفانه برداشت غلط از تدبیر امام موجب می شود تا این تدبیر ایشان بدینسان جلوه گر شود که رهبر انقلاب به دلیل مواجه شدن با ناملایماتی وظیفه خویش را به فراموشی سپرده و با یک جمله مجدداً به وظیفه خود واقف میگردند. در حالیکه بنیانگذار انقلاب از چنان صلابت، استواری و جذبه ای برخوردار بود که نه تنها هیچگونه تزلزلی در شخصیتشان راه نمییافت بلکه به تمامی مسئولان و آحاد ملت نیز نیرو و قدرت میبخشید و از بروز هرگونه سستی و ناامیدی در میان آنها جلوگیری به عمل می آورد. شخصیتهای برجسته ای چون آیت الله طالقانی با اذعان به این نکته بود که به صراحت اعلام داشت هر زمان احساس خستگی میکردیم در ملاقاتی با امام نه تنها سستی ها زایل میشد بلکه انرژی فوق العاده ای برای تداوم مسیر سخت انقلاب می یافتیم. این برداشت مؤلف از تدبیر امام، شخصیت ایشان را بسیار متفاوت از واقعیت ترسیم میکند. مگر فردی که چنین تحولی را براساس یک تکلیف الهی به وجود آورد با کمترین سختی، آن هم در سال 63، میتوانسته وظیفه اسلامی خود را نسبت به جامعه فراموش کند؟ یا اگر به فرض امام در این سال احساس وظیفه میکرد که از صحنه خارج شود با یک جمله در تشخیص وظیفه دچار تردید میشد؟
البته ممکن است جناب آقای هاشمی اجرای این تدبیر امام را زودهنگام پنداشته و نظری دال بر ضرورت استمرار نظارت پدرانه ایشان در امور در همان حد گذشته داده باشد که تا حدی منطقی به نظر میرسد. این مشی امام یعنی تقویت ساختارها در کشور تبعاتی را نیز در پی داشت و آن اینکه بعضاً در بنبست ها در برابر نظرات ارشادی امام نیز چالشهایی ایجاد می شد که برای جامعه تحمل آن بسیار سخت بود، اما رهبری انقلاب بزرگوارانه از کنار آن میگذشتند تا جامعه در مسیر رشد مورد نظر قرار گیرد: «تقاضای رای اعتماد به دولت در دستور بود [آقای میرحسین موسوی] نخست وزیر صحبت کرد. مخالفین حرفهای مهم و تازه ای نگفتند [احمد] آذری قمی [نماینده قم] در مورد تائید امام از دولت، اظهارات بدی کرد که خالی از اهانت به امام نبود و در مجلس مورد اعتراض قرار گرفت.» (ص223)
اینکه نصیحت پدرانه امام در مجلس توسط عده ای نه تنها مورد پذیرش قرار نمی گرفت بلکه مورد هجمه نیز واقع میشد هرگز واکنش ایشان را به دنبال نداشت؛ زیرا هدف رشد بود که از این طریق حاصل میشد. البته این رشد تبعاتی نیز داشت که در عملکردها و موضعگیری های افرادی چون آقای آذری قمی رخ می نمود. برای روشن شدن میزان بهایی که امام حاضر بود برای رشد نهادها و مردم بپردازد مرور این روایت از آقای هاشمی خالی از لطف نخواهد بود: «در مورد انتخابات بحث شد. امام فرمودند، بعضی از جاها که ائمه جمعه و روحانیون سرشناس دخالت کرده اند، ناموفق بوده اند و این را نشان استقلال فکری مردم میدانستند.» (ص70) امام برای این استقلال فکری که لازمه رشد است ارزش بسیاری قائل بودند، اما این بزرگواری ایشان نباید موجب آن میشد که افراد در مسیر بی احترامی قرار بگیرند. جناب آقای هاشمی دربرابر اهانت نماینده قم واکنش شایسته ای از خود بروز میدهد، بدون آنکه از برخی موضعگیری های خود در قبال نظرات این «پیردانا» عدول کند.
برای نمونه، امام در سال 61 رهنمودی صریح خطاب به مدیریت مجلس داشتند که توجه به آن میتوانست از بروز بسیاری از ضعف عملکردها در نمایندگان جلوگیری کند: «سه شنبه 9 شهریور... نمایندگان مجلس، فرماندهان سپاه، سفرا و کارداران و ائمه جمعه پاوه با امام ملاقات داشتند. من مقداری صحبت کردم و سپس امام صحبت کردند و از تصمیم جمع زیادی از نمایندگان و مسئولان در خصوص مسافرت به مکه انتقاد کردند.» (پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی در سال 1361، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم 1380، ص236)
برای آشنایی بیشتر با نظرات امام در این سخنرانی وقتی به سایر منابع نیز رجوع میکنیم اینگونه مییابیم: «الان چند روز است که به من مکرر گفته شده است که دارد مملکت برای این توجهی که دارند به سفر حج، فلج میشود، وکلای مجلس میخواهند همه مشرف، 140 نفر یا بیشتر مشرف بشوند، البته عذر دارند، میگویند، آقای هاشمی فرموده اند که این تعطیلی آنهاست، لکن ما فکر این بکنیم که ما امروز تعطیل داریم؟ ما امروز در این وضع که کشور ما دارد، استفاده از تعطیلی کنیم.» (صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره)، سازمان مدارک فرهنگ انقلاب اسلامی، جلد نهم، ص515)
حال برای اینکه روشن شود افرادی چون آقای آذری قمی بر اساس کدام مقدمات، نه تنها قدردان رهنمودهای پیردانای انقلاب نبودند بلکه بعضاً جسارتهایی نیز داشتند مناسب است دفاع آقای هاشمی را از تصمیم خویش مرور کنیم: «در جلسه علنی امروز راجع به تعطیل سه هفته ای مجلس و سفر نمایندگان به مکه صحبت کردم و با توجه به اظهارات امام در ملاقات با نمایندگان، علل این تعطیلی را توضیح دادم.» (همان، ص240) در پاورقی مربوط به این مطلب به نقل از مجموعه نطقهای قبل از دستور آورده شده است: «1- در بخشی از این نطق آمده است: «من با صراحت گفتم حج واجب باشد هیچکس حق ممانعت را ندارد؛ آقایانی که واجب است مکه بروند، حتماً بروند و جلویشان گرفته نشود، خودشان هم نمیتوانند منصرف شوند چون وظیفه است و اگر با رفتن آقایان امکان ادامه کار مجلس نیست بعضی آقایانی که در کشور هستند در محل های انتخاباتیشان و یا در جاهای دیگر که امروز حضورشان نیاز است خدمت کنند و برنامهتان را بهم نزنید.» (هاشمی رفسنجانی، نطقهای قبل از دستور سال 1361، جلد دوم، دفتر نشر معارف انقلاب، 1380)
از آنجا که کسب مجوز از مدیر هر تشکیلاتی که فرد متقاضی سفر حج موظف به ارائه خدمت در آن است شرط استطاعت است چگونه آقای هاشمی معتقدند «هیچکس حق ممانعت ندارد»؟ مدیریت مجلس میتوانست برای جلوگیری از به تعطیلی کشیده شدن قوه مقننه، براساس یک قاعده ساده مدیریتی اجازه سفر به بخشی از نمایندگان ندهد نه اینکه بعد از رهنمود امام اینگونه واکنش نشان دهد. البته صحت رهنمود امام دستکم به اعتراف آقای هاشمی در سال بعد در تاریخ به ثبت میرسد: «مجلس از امروز تا دهم مهرماه تعطیل است. بسیاری از نمایندگان به مکه میروند، کار خوبی نیست تبعیض است و بدنامی دارد.» (آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 62، به اهتمام مهدی هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 81، ص257)
آنچه آقای هاشمی به عنوان بدنامی و تبعیض یاد میکند حاصل بی توجهی به رهنمودهای امام است که متاسفانه این شاگرد برجسته ایشان با کم توجهی به آن، هم راه را بر آسایش طلبی نمایندگان میگشاید و هم زمینه را برای عملکردهایی از نوع آنچه آقای آذری قمی از خود بروز میدهد: «بعضی از نمایندگان در این دوره به ماشین پیکان قانع نیستند و ماشین بنز یا تویوتا میخواهند. وضع روحیه ها خیلی فرق کرده است؛ حدود صدنفر [در این مورد] نامه نوشته اند.» (ص204)
در شرایطی که کشور به شدت از کمبود ارز رنج میبرد و نمایندگان مجلس می بایست الگوی جامعه در امر ساده زیستی باشند درخواست برخورداری از لوکس ترین ماشینهای خارجی را باید نتیجه بی توجهی به رهنمودی خیرخواهانه در مجلس اول دانست.
همانگونه که مطلعیم سال 63 مقارن است با پایان عمر مجلس اول (که فراز و فرودهای بسیار داشت) و شکلگیری مجلسی همگون تر. هرچند با ختم غائله «بنی صدر- مجاهدین خلق» در سال 60 اقلیت مرتبط با آنان تا پایان این مجلس کاملاً منفعل شده و همین امر به تدریج زمینه بروز دو دستگی در جریان اکثریت را فراهم آورده بود. اما با شکل گیری مجلس دوم همین تغییر و تحولات، صف بندی پررنگ جدیدی را در قالب یک اکثریت طرفدار دولت آقای میرحسین موسوی و یک اقلیت منتقد آن به وجود آورد. ویژگی این فصل از دوران انقلاب که آن را از سایر فصول متمایز میسازد همراهی کامل سیاسی سه قوه با یکدیگر است.
در این میان جناب آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان ریاست مجلس نقش ویژه ای در هدایت و هماهنگی سه قوه بر اساس پذیرش آنان ایفا میکند. همراهی فوق العاده حاج احمد آقای خمینی نیز بر کارکرد و قدرت چنین نقشی می افزود. مجموعه این مسائل، ناخواسته - و شاید هم خواسته - نقش هماهنگی قوا را که بر اساس قانون اساسی (قبل از ترمیم) برعهده ریاست جمهوری بود به ریاست مجلس شورای اسلامی منتقل میساخت. بسیاری از صاحبنظران بر این اعتقادند که شرایط دشوار و پیچیدگیهای سیاسی این ایام موجب میشد ریاست مجلس نقشی بسیار فراتر از رهبری یک قوه ایفاء نماید، اما قرائنی نیز حکایت از فراهم شدن زمینه های شکلگیری مشی مدیریتی متمرکز سهل گرایانه (سانترالیسم) در این دوران دارد که با آنچه امام با آینده نگری خویش در ذهن داشتند و به آن اشاره شد چندان تطابق ندارد. اگر به هر دلیل این نگرش تمرکز گرایانه - هرچند از روی ایثار و فداکاری برای انقلاب- مدلسازی و نهادینه میشد قطعاً سرنوشت انقلاب به گونه دیگری رقم میخورد. البته رو به بهبود بودن نقاهت ناشی از ترور آیت الله خامنه ای موجب میشد که امام حساسیت خود را نسبت به این نوع مدیریت بعضاً بروز دهد.
برای نمونه، روایت آقای هاشمی در مورد رسیدگی به وضعیت ستاد انقلاب فرهنگی و دانشگاهها به صورت شورایی تا حدودی مؤید این نظر است: «[شیخ حسن] صانعی [از دفتر امام] تلفن کرد و گفت ما تصمیم گرفته ایم و خدمت امام هم گفته ایم.» (ص411) گرچه مرجع این «ما» چندان مشخص نیست با این وجود امام مجدداً پیامی ارسال میدارند که نشان از حساسیت ایشان به تمرکزگرایی دارد: «آقای [شیخ حسن] صانعی، تلفنی از امام دستور ابلاغ کرد که سعی کنیم در مورد ستاد انقلاب فرهنگی با آقای خامنه ای به وحدت نظر برسیم و نتیجه را به امام پیشنهاد نمائیم.» (ص413) اینکه آقای هاشمی میتوانست به دلیل همراه بودن آقایان میرحسین موسوی و موسوی اردبیلی (رؤسای دو قوه دیگر) با ایشان با سرعت بیشتری تصمیم بگیرد، به جهتی حسن محسوب میشد اما قطعاً سرعت مناسب تنها ملاک سنجش صحت امور نمی تواند محسوب شود.
در سال 63 معلوم نیست چگونه رهنمود امام در مورد آقای هاشمی صدق می یابد و اثری از رؤسای سایر قوا در شورای سرپرستی صدا و سیما نیست. آیا بر اساس تصمیم جمعی، نمایندگی سه قوه در شخص آقای هاشمی خلاصه میشود؟ پاسخ این سوال چندان روشن نیست و خاطرات آقای هاشمی نیز در این زمینه ساکت است، اما در سایر موارد، توافق جمعی را اعلام می دارد: «شب، سران قوا در منزل ما مهمان بودند. درباره پناهندگی مقام «سیا» [سازمان اطلاعات مرکزی] آمریکا به ایران و مسائل جنگ و هواپیما ربایی و ... بحث شد از اقداماتی که بعد از واگذاری اختیارات دو هیأت مؤسس دانشگاه آزاد اسلامی و بنیاد تاریخ [انقلاب اسلامی] به من، انجام گرفته، گزارش دادم؛ تشکر کردند.»(ص285) البته نفس از مدار خارج کردن هیات مؤسس یا امنا نمی تواند قابل دفاع باشد؛ زیرا اگر واقعاً اعضای هیئت امنای دانشگاه آزاد فرصت نمی کردند در یک کار جمعی مشارکت جویند با چه توجیهی یک وظیفه جمعی را به یک مسئولیت فردی مبدل نمودند؟ اینکه اسماً مسئولیتی را در یک کار جمعی برای تصمیم سازی و هدایت مجموعهای حساس و تعیین کننده بپذیرند، اما در عمل به گونه دیگری این وظیفه دنبال شود از دو سو مورد سؤال است؛ سؤالی متوجه اعضای هیئت امنای واگذار کننده مسئولیت و سؤالی متوجه فرد قبول کننده وظیفه دیگران. این نوع عملکرد در سطحی وسیعتر مثل آن است که همه اعضای یک مجلس قانون گذاری مسئولیت خود را به یک فرد واگذار کنند تا او به جای جمع سریعتر بتواند تصمیم بگیرد و سپس در پایان، گزارش کار خود را به جمع ارائه دهد. تبعاتی که بعدها به دلیل صوری بودن هیات امنا ایجاد شد خود بهترین گواه بر بروز خطایی غیرقابل جبران است.
در مورد شورای سرپرستی صداوسیما، اما هیچ ذکری از موضوع واگذاری مسئولیت رؤسای دو قوه دیگر به آقای هاشمی رفسنجانی بعد از رهنمود امام در خاطرات سالهای 62 و 63 به میان نیامده است. براساس رهنمود رهبری انقلاب- همانگونه که از خاطرات سال 62 نقل شد- به منظور حل مشکلات و اختلافات در رسانه ملی قرار می شود رؤسای سه قوه به عضویت شورای سرپرستی آن درآیند، اما این فقط رئیس قوه مقننه است که همه امور با تصمیم او در رسانه ملی به پیش می رود: «اخوی محمد [رئیس سازمان صداوسیما] تلفنی گفت که آقای امامی کاشانی مصاحبه ای کرده است. غیرمستقیم و به طور تلویحی، جواب اظهارات من در مجلس در مورد قلمرو اختیارات شورای نگهبان را داده است. گفتم بهتر است پخش شود.» (ص246) در این باب، نفس هماهنگ کردن موضوعاتی که حتی به طور تلویحی به مواضع آقای هاشمی پرداخته باشد موضوعیت دارد، نه اینکه مجوز پخش دریافت دارد یا خیر.
نکته دیگری که در همین زمینه برای خواننده محل تأمل خواهد بود تضعیف بالاترین مرجع جمعی در مورد جنگ یعنی شورای عالی دفاع است. براساس آنچه از این کتاب در مورد این نهاد دریافت میداریم عمدتاً مسائل غیرمهم در آن طرح میشود و مسائل اساسی جنگ در خارج از این شورا در جمعی بسیار محدودتر مورد بررسی قرار میگیرد: «عصر، جلسه شورای عالی دفاع داشتیم. در این جلسه، بودجه تبلیغات منطقه کردستان و لغو شش ماه احتیاط خدمت وظیفه پزشکان تصویب شد. جلسهای با سران قوای مسلح، در دفترم داشتم، راجع به پیشنهاد ژاپن [به سازمان ملل] مبنی بر اجازه دادن به عراق برای استفاده از خلیجفارس و [اعلام] آتشبس در [منطقه] خلیجفارس بحث شد.» (ص119)
همانگونه در این فراز از خاطرات آقای هاشمی مشهود است موضوع پیشنهاد ژاپن بلافاصله بعد از جلسه شورای عالی دفاع در جلسهای محدودتر با محوریت ایشان مورد بررسی قرار میگیرد: «عصر، در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کردم. بحث بیشتر در مورد ترمیم حقوق ارتشیها بود. سپس با فرماندهان سپاه و نیروی زمینی و رئیسجمهور داشتیم. طرحهای آقایان محسن رضایی و صیاد [شیرازی] را برای آخرین بار، مورد بحث قرار دادیم.» (ص273) در این فراز نیز مسائل اساسی مربوط به جنگ بلافاصله بعد از پایان جلسه شورای عالی دفاع به عنوان بالاترین مرجع جمعی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
این مشی بتدریج خواننده آثار جناب آقای هاشمیرفسنجانی را به این جمعبندی نزدیک میکند که ایشان فعالیت فرد محورانه را بر فعالیت جمعی ترجیح میدهد. شاید همین استنباط در مورد حزب جمهوری اسلامی کمی شتابزده باشد؛ اما به طور قطع نوع تعامل ریاست محترم مجلس با این فعالیت جمعی نیز بر اساس شیوه ایشان مورد تأمل قرار خواهد گرفت: «عصر به جلسه شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] نرفتم؛ به جهت کمی علاقه...» (ص95)، «در شورای مرکزی حزب شرکت نکردم و بیشتر به مطالعه گزارشها پرداختم.» (ص116)، «عصر، در جلسه حزب [جمهوری اسلامی] شرکت نکردم و افطار را به خانه آمدم. شب هم زود خوابیدم.» (ص138)، «عصر، در جلسه حزب [جمهوری اسلامی] شرکت نکردم. در دفترم گزارشها را خواندم.» (ص260)، «به جلسه شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] نرفتم؛ جواب نامه [جامعه] مدرسین [حوزه علمیه] قم را کامل کردم.» (ص292)
جناب آقای هاشمی رفسنجانی علت بی توجهی به حزب را یک بعدی شدن آن اعلام می دارد؛ انتقادی که چندان به دور از واقعیت نیست، اما آیا ایشان قادر نبود با سرمایه گذاری روی حزب این تشکل را از وضعیتی که در آن گرفتار آمده بود رهایی بخشد؟ همانگونه که اشاره شد، در آن سالها رئیس قوه مقننه به عنوان مرکزیتی در آمده بود که جناح چپ کاملاً محوریتش را پذیرفته بودند و جناح راست نیز به دلیل تعیین کنندگی نقشش ناگزیر از تعامل با ایشان بودند. اما اینکه چرا از این پتانسیل برای حل مشکلات حزب استفاده نمی شود و غیبت در جلسات شورای مرکزی بر حضوری فعال و تعیین کننده ترجیح داده میشود، بحثی نیست که بتوان به سهولت از کنار آن عبور کرد؛ زیرا نیروهای قابل توجهی در درون شورای مرکزی حزب همچون آقایان: مهاجری، بهشتی، اژه ای، میرحسین موسوی و ... به لحاظ فکری کاملاً هماهنگ با آقای هاشمی بودند. افرادی چون آقای جاسبی (قائم مقام حزب) هم به دلیل نفوذ و قدرت ایشان همه امورشان را هماهنگ می کردند و از این طریق تبعیت داشتند. جریان مؤتلفه موجود در شورای مرکزی نیز مقاومت چندانی در برابر تصمیمات صریح آقای هاشمی نداشت، بنابراین می توان گفت که ایشان چندان تمایلی به وقت گذاشتن روی مسئله حزب نداشته است. این برداشت بدان معنا نیست که حزب دارای مسائل و مشکلات مبنایی نبود، امّا بی آن که خواسته باشیم متعرض ناهمگونیهای جناحهای داخلی حزب شویم که هر یک از تشکلی در بیرون از حزب هدایت می شدند، براین نکته تاکید می کنیم که آقای هاشمی میتوانست در صورت تمایل، به انسجام حزب کمک نماید. این، مسئله ای است که از سوی آیت الله خامنه ای نیز مورد گوشزد قرار می گیرد: «راجع به حزب [جمهوری اسلامی] هم کمی بحث کردیم؛ آقای خامنه ای از کم توجهی من به حزب گله داشت، من گفتم جناح بازیها در حزب مایه دلسردی است.» (ص269)
از جمله نکات برجسته خاطرات 63 آقای هاشمی رفسنجانی انعکاس دقیق حساسیت های امام در مورد لحاظ کردن مقتضیات روز و مبانی دینی به صورت همزمان است. از نظر ایشان گردش شایسته امور مملکتی و رعایت موازین شرعی، به مثابه دو روی یک سکه به شمار می آمد. لذا به منظور حفظ موازنه در این زمینه گاهی شورای نگهبان را مورد تأیید قرار می دادند و تضعیف کنندگان این نهاد تعیین کننده را سرزنش می کردند؛ به مناسبت هایی نیز به حمایت جدی از مجریان اداره کشور می پرداختند و از برداشتهای ضعیف این شورا از مبانی دینی انتقاد می کردند. در این میان، جایگاه آقای هاشمی رفسنجانی که به دلایلی نقش رهبریت جناح مجریان و به اصطلاح چپ را برعهده گرفته بود حائز اهمیت است. ایشان در این دوران حساسیت قابل تقدیری دارد که به اسلام انگ طرفداری از سرمایه داری نخورد، دقت نظری که به طور جدی امام آن را تقویت می نمود: «آقای عسگر اولادی آمد... میخواست نتیجه بگیرد که دولت خوب عمل نکرده است. بر ضرورت همکاری بیشتر من با جامعه مدرسین اصرار داشت... به ایشان توصیه کردم که لازم است انقلاب را از اتهام ناروای طرفداری از سرمایه داران دور کنیم.» (ص382)، همچنین در فرازی دیگر آقای هاشمی خطاب به اعضای حزب مؤتلفه همین نگرانی را گوشزد مینماید: «عصر، جمعی از اعضای مؤتلفه [اسلامی] آمدند؛ انتقاداتی به وضع قوه قضائیه... و نیز انتقاداتی به دولت، در مورد حذف نیروهای مخالف خط خودش و ضعف مدیریتها داشتند. از عدم هماهنگی من در مجلس با خط خودشان گله داشتند. توضیحاتی دادم و خطر حمایت از سرمایهداری و عدم حمایت از محرومان را [به آنها] تذکر دادم.» (صص1-400)
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :1090917
نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را
حمایت های رهبری از دولت
مثل منافقان در قران
خطبه های بی نظیر
اصلاحاتیان
رهبری
متفرقه های جذاب
مصباح
کاریکاتور
احمدی نژاد
دنیا و حب الدنیا
رفسنجانی
احمدی نژاد 2
متفرقه های جذاب 2
ولایت
اصلاحاتیان
مذهبی
خاتمی
اصلاحاتیان
کارگزاران
جاسوس
منافقان
انتخابات
دولت نهم
مجلس
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
ریاست جمهور
رجانیوز
افشا گری
افشا گری
بیداری 57
خاتمی نیوز
مسعود ده نمکی
طنز های سیاسی (اکینا)
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نوشته های یک کج و معوج
گذری بر سیاست خارجی
نوشته های یک روزنامه نگار
نشریه دانشجویی ایران 1404
جوانان عدالتخواه و تحولگرا
دولت اسلامی-اعجاز نهم
مصائب احمدی نژاد
علیرضا احمدی نژاد
روزنامه دانشجویی
بچه های سوم تیر
خبرنگار مسلمان
سهیل کریمی
دست گرم تو
نسل خمینی
فصل آگاهی
خاکریزیسم
عقل سرخ
حریم یاس
صدای ما
عطشان
شب بو
تا آخر
نگرانی
بحر
دیده بان
مهراوه من
روزنتیگ های ...
آرمانشهر
فارس
خمینیسم
کیان
سیطره
نسل بیدار
ققنوس
خبرهای ضد اسلامی و ضد ایرانی
تحلیل سیاسی
موسسه پژوهش های سیاسی
روز نوشت های دانشجوی مسلمان
بیم موج
عدالت جو
محراب اندیشه
سپهر نیوز
مهر
انصار نیوز
جهان نیوز
نادر گنجی
نو اندیش
نوسازی
الف
واژگون
بسیج جهانی
رایگاه
قاسم
شیعه
قدس
خدمت
عصر ایران
این روزها
دریچه
رهپویان وصال
تابناک
این روز
تیک نیوز
عیاران
دیدار
گل آقا
موج
واحد مرکزی
رسا
شانا
خبرنگاران
اسراء
پانا
آفتاب
نوروز
ایرنا
برنا
بولتون
قطره
جامعه
majlese8
hawzah
jameeh
mellat.majlis
parlemaneh8
partosokhan
مستقل
عدالتخواهی
نقطه
انصار حزب الله
تدوین مطالعات
اصولگرایان
شریف