فلسفه سفرهای استانی خاتمی چیست؟
جریان به اصطلاح اصلاحات، پیش از ریاستجمهوری اول محمد خاتمی، هرگز پیشوایی به خود ندید. البته این مشکل اصلاحطلبان در دوران ریاستجمهوری او هم ادامه داشت. هرچند خاتمی در طول دوران ریاستجمهوری خود بسیار سعی کرد که همه گروههای دوم خردادی را زیر لوای خود بگیرد و آنها را رهبری نماید، اما همچنان که او هیچگاه در مدیریت خود بر کشور قاطع نبود، در این مساله هم نتوانست کاری از پیش ببرد. نمود این عدم قاطعیت و عدم پذیرش را میتوان در طرح برخی اصلاحطلبان در برنامه عبور از خاتمی مشاهده کرد.
اگر محمد خاتمی حقیقتا رهبری جریان به اصطلاح اصلاحات را بر عهده میداشت، نباید هرگز چنین اتفاقی در اردوگاه اصلاحطلبان به وقوع می پیوست.
پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم و انتخاب آگاهانه رئیسجمهور محبوب دکتر محمود احمدینژاد توسط آحاد مردم، که انصافا ضربه مهلکی بر پیکره نیمهجان دومخردادیها بود، هم تا کنون، اصلاحات سایه رهبری را بر خود ندیده است که بتواند تمام نیروهای اصلاحطلب را در زیر یک مجموعه جمع کند.
حال، که چیزی حدود 3 ماه تا برگزاری انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی، مانده است، محمد خاتمی، عزمش را جزم کرده است که بتواند جریان اصلاحات را رهبری نماید، تا مگر اینکه بتواند سلسله پیروزیهای اصولگرایان و اقبال مردم به نیروهای ارزشی انقلاب اسلامی را متوقف کند و با وجود تجربه بسیار ناموفق و بد اصلاحطلبی به شیوه دومخردادیها، دوباره آنان را به مصادر اصلی قدرت بنشاند.
فلسفه سفرهای استانی محمد خاتمی هم همین است. در عین حال که خاتمی به شکلی کاملا انتخاباتی این سفرها را انجام میدهد، او چندین بار گفته است که در انتخابات مجلس نامزد نمیشود و هرگز قصد ریاستجمهوری مجدد را ندارد. اگر صداقت خاتمی را در این سخنانش بپذیریم و به این باور نرسیم که خاتمی، همانند هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاستجمهوری نهم، عمل میکند و به نوعی برای اقبال بیشتر، ناز میکند، نکتهای کاملا مبهم در این جا باقی میماند.
نکته اینجا است که اگر محمد خاتمی قصد شرکت در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری را ندارد، پس از این رفت و آمدها و این رایزنیهای پشت پرده، چه هدفی را دنبال میکند؟
چیزی که با توجه به تفکرات و آرزوهای شخصی خاتمی که نمود بیرونی هم دارد، به ذهن متبادر میشود این است که خاتمی سعی میکند که رهبری یک جریان مدنی را طبق تعریف خودش، به دست گیرد.
خاتمی سعی میکند که از خود جلوه و نفوذ شخصیتیای همانند محمد مصدق و آیة الله طالقانی را نشان دهد، تا بتواند با القای نفوذ شخصیتیاش، بر هر مسالهای که مایل است، دست بگذارد و فشار بیاورد تا بتواند منویات خود را به اجرا در آورد.
فیالمثل، اگر در بررسی صلاحیت نامزدهای انتخاباتهای مختلف، عدهای ردصلاحیت شدند، او بتواند با فشار و رایزنیهایش با مسؤولان رده بالای حکومتی، حکم تائید صلاحیت آنان را بگیرد و آنها را در جاهای حساس نظام بگذارد و عنان اداره کشور را به طوری نامحسوس در دست بگیرد.
اگر مساله حادتری هم بود، و مایل بود که فشار بیشتری بر نظام بیاورد، میتواند از گماردگان خود در نظام سیاسی و اقتصادی، استفاده کند، تا نظام را به کاری که به صلاح نمیداند و مایل نیست، وادار کند.
اگر محمد خاتمی و دوستانش قابلیت این را میداشتند که به این عمل دست بزنند در مواجهه با آنان میبایست ما با قدرت میایستادیم و از هر حربه مشروعی برای ضربهزدن به این موج که معتقدیم هدفش دور کردن انقلاب از آرمانهایش است، استفاده میکردیم.
اما مسئله آن است که خاتمی هرگز توانایی این کار را ندارد. خاتمی جذبه، قاطعیت و نفوذ کلامی را که باید یک چنین فردی در چنین جایگاه فرضی داشته باشد، ندارد.
نزدیکترین دوستان و یاران محمد خاتمی هم بعضا به حرفهای او وقعی نمینهند و کلا حرفهای او را خالی از محل اعراب میدانند. کم نیستند اصلاحطلبانی که معتقدند از علل ناکامی طرحهایشان در پروژه اصلاحات، ضعف، کارشکنیها و ناتوانیهای محمد خاتمی بوده است.
با تمام دلایلی که در ناتوانی محمد خاتمی در طی این مسیر برشمردیم و با وجود تمامی اختلافات و 72 ملت بودن دومخردادیها، نباید از کنار این مساله به آسانی گذشت.
تاریخ گواه این است که گروههایی که در مسیر حق، طی طریق نمیکنند و این مطلب را خودشان هم میدانند، در مواقع حساس، به راحتی اختلافهای خود را فراموش میکنند و دست در دست هم مینهند.
کسانی بر مسیر حق نمیروند، بسیار راحتتر از کسانی که در مسیر حقاند، به وحدت و یکپارچگی میرسند و در کنار هم میایستند.
مساله ما در رابطه با اصلاحطلبان هم همین است. با وجود آنکه اصلاحطلبان تا اتحاد، فاصله بسیار زیادی دارند و خاتمی آن قابلیتها را ندارد، اما نباید مانند کبک سرمان را زیر برف کنیم و خوش باشیم که آنها به اتحاد نمیرسند و فاصله آنها از قدرت و صحنه اجرایی کشور، خیلی دور است.
این را باید به خاطر داشته باشیم که محمد خاتمی، با تمام ناتوانیها و کمبودهایش، شخص مبهم و مرموزی است.
شخصی به بزرگی یک علامت سوال
کاتب ویژه خاتمی
کاتب و خاطره نگار شخصی آقای خاتمی در زمان ریاست جمهوری وی، با انتشار نامه ای انتقادی از او خواست بهانه ای برای پوشاندن خطاها و جاه طلبی های حزب مشارکت نشود.
بابک داد که پیش از این برخی گزارش های ویژه وی درباره سفرها و دیدارهای خاتمی به هنگام ریاست جمهوری در برخی روزنامه ها چاپ شد، در نامه خود خطاب به خاتمی تصریح کرد: مشخصاً انگشتم به سوی برخی از دوستان مشارکتی است. سخنم درباره کسانی است که با بودجه های فراوان در دولت شما تشکیل جبهه دادند، اما حتی نتوانستند در میان گروههای دوم خردادی، جبهه ای تشکیل دهند یا صاحب کمترین اثر و اقتداری باشند. حال که آنان هنوز در اندیشه بازگشت به قدرت اند و باز قصد دارند بدون برنامه ای عملی و ممکن، این مسیر را طی کنند و به همین هیچ کجایی که الان رسیده اند برسند.
وی می افزاید: دوستان اصلاح طلب ما، قبل از دوم خرداد نشان داده بودند که در زاویه «منتقد بودن از قدرت» و در مقام «نقد و سخن»، چهره دوست داشتنی و مظلومی دارند و در آن زاویه توانستند چهره وجیهی از خود به نمایش بگذارند.
اما همین که دست تقدیر آنها را در زاویه مقابل یعنی در موضع قدرت و منصب نشاند، به کلی آن وجاهت را از دست داده و دکوراژه و حتی هول آور شدند.
بابک داد می نویسد: ممکن است جبهه مشارکت بتواند بعد از هشت سال فرصت سوزی و کم فروشی و کم کاری، و بعد از دو سال استراحت و مرخصی اجباری(!) حال با شعارهای داغ تازه ای وارد عرصه شود و بتواند مردم را دوباره فقط کمی احساساتی کند، اما این مردم دیگر خودشان را برای دومین بار فدای این دوستان مظلوم و طفلکی نمی کنند! ضمن اینکه یک ایراد کوچک وجود دارد؛ هنوز خیلی از آن سالها دور نشده ایم و مردم هم آنقدرها دچار آلزایمر و فراموشی نشده اند که حرفها و کردار این دوستان را در آن هشت ساله بکلی فراموش کرده باشند. مجلس بی ثمر ششم هنوز در خاطر مردم هست. با همه تلاشی که دوستان می کنند تا آن مجلس را بعنوان مجلسی قهرمان و قربانی و یکه جلوه دهند، اکنون جز خاطراتی از جاه طلبی ها و خودخواهی ها و عملکرد بیهوده بسیاری از نمایندگان آن در اذهان عموم برجای نمانده است.
وی با بیان اینکه «دوستان ما، زمانی که در مسند قدرت قرار گرفتند، حتی نتوانستند بگویند برنامه شان برای قدمهای اول در دوره چهارساله مسئولیتشان چیست؟» می نویسد: راستش این است که جز شعارهای دلفریب، خیلی از این دوستان نه به آن آرمانها دلبستگی دارند و نه راه رسیدن به آن مدینه فاضله را می دانند. آن شعارهای بلند و دور از دسترس، صرفاً «کوچه در رو» مناسبی بود و هست برای فرار محترمانه از سؤالات و انتظارات مردم! مردم به کسانی که از کوچه های در رو می گریزند، کمتر مجال دوباره ای می دهند. این جامعه به حضور دوباره دوستان مشارکتی در انتخابات آینده یک تلخ خنده می زند و روی برمی گرداند. با حضورتان در جلوداری این دوستان، مخاطب آن تلخ خنده نشوید و بگذارید همچنان ختم و خاتم امیدهای مردم برای روزهای آینده باقی بمانید.
بابک داد در پایان خطاب به خاتمی تصریح کرد: واقعیت هراس آور این است که دوستان عزیز ما، هنوز خیلی چیزها را از ما در تاریخ نیاموخته اند. دوستان ما برخلاف نامی که برگزیده اند، هنوز جز دعوا و جنگ و جاه طلبی و حذف و نقدناپذیری و تکروی، چیزی از آن سالها یاد نگرفته اند. به عبارتی نه اهل کار در یک جبهه واحدند و نه اهل تشکیل چنان جبهه ای هستند و نه متأسفانه اهل مشارکت و مرافقت و دوستی اند.
... تمام خواهشم از شما این است که به دوستان انذار و هشدار دهید مادامی که به چنان جبهه واحد و مقتدری تبدیل نشده اند و مادامی که برنامه ممکن و عملی ندارند، از رانت آبرو و احترام شما نزد مردم بهره نگیرند و نخواهند شما پشت چکهایشان را امضا کنید!
تا رسیدن به چنان جایی، دوستان بهتر است مرخصی خود را تمدید کنند و تاریخ بخوانند.
آقای خاتمی دروغ تا کی ؟؟
همزمان با تیتر " ریختوپاش و عوامفریبی در جریان سفر احمدینژاد به اردبیل" در سایت حزب مشارکت که مملو از عصبانیت از دستاوردهای سفر استانی احمدی نژاد به اردبیل بود، یک سفر استانی دیگر هم در سایت آنها منعکس شده بود. سفر محمد خاتمی به مشهد!
سفری پر هزینه که معلوم نشد هزینه های آن از کدام اعتبار تامین شده است و جالب تر آنکه بر خلاف سفرهای کاری احمدی نژاد که مورد انتقاد روزنامه های دوم خردادی است، این سفر تبلیغاتی مورد استقبال شدید قرار گرفت.
به رغم آنکه رسولی ، سرپرست بنیاد باران و استاندار سابق خراسان مدعی شده بود سفر خاتمی به مشهد جنبه انتخاباتی ندارد از سراسر این سفر برنامه ریزی های انتخاباتی هویدا بود. از هماهنگی های مشارکت تا مجمع روحانیون و حتی پلاکاردهای گسترده اعتماد ملی! شاید بتوان این قرینه را در کنار تیتر "سرلیستی خاتمی" به خوبی معرف واقعیات داخل اصلاح طلبان دانست.
این سفر خاتمی تنها در ظاهر کپی برداری از احمدی نژاد نبود که در شعارها هم او به تقلید رو آورده بود و مدعی گردید ائتلاف اصلاح طلبان طرفدار و پاسدار عدالت است . این شعار عدالت طلبی او ادامه ای نیز داشت: « ما خواستار مجلسی هستیم که که بتوانیم در عرصه جهانی ظرفیت های ایران را به جهانیان بنمایانیم.»
او در جمع دانشجویان گفت «ای کاش دانشجویانی که به خاطر نقادی هرچند تند و نا به جا دستگیر شده اند در میان ما بودند.» و در جمع زنان اظهار داشت « تفکر منزوی کردن زنان متحجرانه است»
او در مصاحبه با خبرگزاری مهر که به رغم ادعای اصولگرا بودن سفر خاتمی را بیشتر از رییس جمهور پوشش داده بود گفت« نباید تردید کنیم که مجلس رکن بسیار مهم و مظهر حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است و در صورتی که در بررسی صلاحیتها فقط معیارهای قانونی رعایت شود به طور قطع انتخاباتی قابل قبولی خواهیم داشت. کشور ما در معرض تهدیدهای بزرگی است و متاسفانه نگرانی جدی وجود دارد که با مشکلات بزرگتری روبرو شود بر همین اساس باید چارچوب کلی اصلاحات مشخص شود»
او در جمع اساتید دانشگاهی ، دانشجویان، جوانان و تشکلهای غیردولتی مشهد ادعا کرد «در دوره اصلاحات ، برای همه مسائل کار شد» و در دیدار با فعالان اقتصادی مشهد گفت« شعارهایی که اصلاحات اصیل انتخاب کرد عبارت بود از حاکمیت مردم بر سرنوشت خود ، جامعه مدتی سازگار با معیارهای اسلامی و تقویت نهادهای مدنی . اینها گرچه شعارهای اقتصادی نبود ولی شعارهای بنیادی بود که می توانست و می تواند هم در سیاست و هم دراقتصاد و هم فرهنگ اثر تعیین کننده داشته باشد... با همه جفاهایی که به اصلاح طلبان شده و می شود بنا داریم در عرصه انتخابات حضور داشته باشیم»
اگرچه این سخنان شکی در تبلیغاتی بودن آن باقی نمی گذارد اما آنهائی که از خرج و مخارج فراوان سفرهای استانی احمدی نژاد انتقاد می کردند حالا همه به تعریف و تمجید مشغولند و کسی یاد هزینه سفر نمی افتد، کسی هم نمی پرسد مگر خاتمی نمی تواند پشت میزش در بنیاد باران بنشیند و ستادهای اصلاح طلبان را هماهنگ کند؟ هیچ خبرنگاری هم اصلا به این فکر نمی افتد که برای روزنامه های اصلاح طلب از سفرهای استانی خاتمی به شیراز و مشهد و ... حاشیه های آنچنانی بفرستد. و هیچ کدامشان هم معترض نمی شوند که چرا این سفرها ـ که هیچ ربطی به انتخابات مجلس ندارد ـ باید تا ?? اسفند ماه ادامه پیدا کند؟
جالب تر آنکه ابطحی در وبلاگش نوشته کاش آقای خاتمی خسته نشود و این سفرها را ادامه دهد. این کار بزرگترین گام در ساماندهی اصلاحات است و امید را دوباره برمیگرداند.
به تعبیر یکی از وبلاگ نویسان « در دنیایی مجازی مهر ـ به عنوان هسته رسانه ای این نوع اصولگرایی ـ و فرارو ـ به عنوان شاخه نزدیک تر این گروه به اصلاح طلبان ـ تمایل خود را برای این همگرایی ثابت کرده اند و کم کم مشخص می شود که اصولگرایی برای این دسته تنها ابزار رسیدن به قدرت است و اساسا معنایی برای اصولگرایی یا اصلاح طلبی در شعارهای آنها وجود ندارد و تنها الفاظ هستند که نقش بازی می کنند.»
سوال اینجاست که آیا خاتمی خودش را برای کدام انتخابات آینده آماده می کند؟ مجلس یا ریاست جمهوری ؟ آیا با هزینه های گزافی که بر دوش نظام گذاشت و اعمال خلاف شئون اسلامیش تأیید صلاحیت خواهد شد؟ راستی مگر خاتمی ژست خارج شدن از عرصه سیاسی نگرفته بود؟ همه این رفتارها برای جلوگیری از نقد دولتش بود؟
اما همه بحث به همین جا ختم نمی شود. حاشیه های این سفر نیز شنیدنی بود؛ وقتی خاتمی در سالن شهید بهشتی مشهد قصد سخنرانی داشت مجری جلسه در واکنش به شعارهای تند برخی اعضاء تحکیم تهدید کرد آقای خاتمی سالن را ترک خواهد کرد و با این حال، این طیف همچنان به شعارهای خود ادامه دادند.
در این جلسه تعدادی از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی فردوسی در انتهای سالن با دردست گرفتن عکسهایی از رئیس جمهور و دست نوشته هایی مانند "آقای خاتمی؛ هزینه این تبلیغات از کجا آمده است؟"، "آقای خاتیم؛ ساده زیستن را از احمدی نژاد بیاموز"، "فقر، فساد و تبعیض محصول دولت توست" و "احمدی احمدی حمایتت می کنیم"، به مخالفت آرام با این جمع برخواستند اما آنها که پلاکارد "زنده باد مخالف من" در دست داشتند، با حامیان رییس جمهور درگیر شدند و عکس ها و نوشته های در دست آنها را پاره کردند.
جالب تر آنکه پس از پایان برنامه تعدادی از اعضاء انجمن دانشگاه فردوسی با سردادن شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و "دولت ناکارآمد استعفا، استعفا" قصد تحریک حاضران و تبدیل کردن این برنامه به یک راهپیمایی را داشتند که با بی توجهی اغلب شرکت کنندگان، جمعیت متفرق شدند.
آیا اینگونه اقدامات را می توان بجز تلاش برای بازگشت به قدرت تعبیر کرد، اگر اینگونه است چرا آنرا منکر می شوند و می گویند سفرهای خاتمی انتخاباتی نیست؟ مگر نه آنکه فقط خبرگزاری مهر 2 بار از قول آقای رسولی چنین خبری را کار کرد! مگر خاتمی خود در همین سفر نگفته بود بدترین فساد دروغ گفتن به مردم و ریاکاری و خدشه در رای مردم است؟ پس چرا خاتمی خود دروغ می گوید؟
یه کم انصاف هم دیدیم
این چندان در میان اهل سیاست خصوصا از نوع اصلاح طلب آن معمول نیست، اما دیروز دو تن از چهره های بسیار شاخص جبهه مخالف اصولگرایی ناچار دیپلماسی هسته ای دولت نهم را به دلیل دستاورد بزرگ و بسیار باارزش آن در همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی، ستودند. سیدمحمد خاتمی و سیدکمال خرازی رئیس جمهور و وزیر خارجه دولت اصلاحات در اقدامی که باید آن را به حساب صداقت آنها گذاشت، اذعان کرده اند دستاوردی که به سبب محتوای گزارش اخیر محمد البرادعی نصیب ایران شده، موفقیتی است که جز ایستادگی دولت نهم علت دیگری نداشته است. ایستادگی که رئیس دولت نهم البته آن را مولفه ای از ایستادگی رهبری و مردم خوانده است.
دیپلماسی هسته ای دولت نهم تا امروز یکی از مهم ترین مجاری تاخت و تاز منتقدان ناصح و عیب جو- هر دو- علیه اصولگرایان بوده است، اگرچه بزرگان جبهه مخالف اصولگرایی همواره از ورود به یک بحث صریح و شفاف در این باره طفره رفته اند، اما رئوس انتقاد آنها علیه این نوع خاص از دیپلماسی اکنون از فرط تکرار به کلیشه می ماند و چیز پنهانی درباره آن باقی نمانده است.
خلاصه بسیار فشرده و در عین حال دقیق آن انتقادها این است که گفته می شود سیاست خارجی دولت اصولگرا «پرهزینه و کم دستاورد» است و ادامه این روند نه تنها کشور را به درون بحران های عمیق پرتاب خواهد کرد بلکه خسارت هایی به بار خواهد آورد که دیگر تا سال ها نمی توان آنها را جبران نمود. در سوی مقابل اصولگرایان استدلال می کنند اتفاقا این سیاست خارجی برخی از اصلاح طلبان بوده که تقریبا بدون دستاورد، امتیازهایی بزرگ به دشمنان کشور واگذار کرده و هزینه هایی کلان روی دست کشور گذاشته است.
حالا بزرگان اصلاح طلب به جمع ستایندگان مشی اصولگرایانه در سیاست خارجی- به ویژه پرونده هسته ای- پیوسته اند. آیا معنای چنین دیدگاهی آن است که اصلاح طلبان کم کم در حال ایمان آوردن به محاسن اعمال اقتدار و ایستادگی در مقابل دشمنان هستند و بالاخره تکلیف آن گزاره های ظاهرا جدلی الطرفین چه می شود؟
استفاده از متدی که آن را در تحلیل تاریخی «مقایسه وضعیت» می نامند روش خوبی است تا بتوان به نفع دیپلماسی هسته ای دولت اصولگرا استدلال کرد اگرچه با استفاده از روش های بسیار متنوع دیگر هم کم و بیش می توان به این نتیجه رسید.
اولین نکته ای که باید دقیقا به آن توجه کرد این است که سابقه و محتوای دیدگاه های ابراز شده توسط اصلاح طلبان نشان می دهد برای آنها فناوری هسته ای- خصوصا فناوری غنی سازی اورانیوم- اصالتی ندارد و می توان از آن در مقابل «ارتقاء روابط با غرب»- که کاملا اصیل و حیاتی پنداشته می شود- صرف نظر کرد.
اکنون مجالی برای ورود به جزئیات نیست- و مصلحت نیز ورود به بعضی سوابق تاریخی را اقتضا نمی کند- ولی به سادگی می توان به یاد آورد که چگونه برخی از آقایان از روز اولی که توانایی فنی کشور را چندان جدی نمی گرفتند ولی بعد هم که در اثر تاییدات مکرر آژانس ناچار از اذعان به آن شدند، باز هم آماده بودند ارزان و بی دغدغه آن را پیش پای آنچه بهبود روابط با اروپا می خواندند قربانی کنند.
درست به همین دلیل از مقطع نوامبر 2004 به بعد، مذاکرات هسته ای با تروئیکای اروپا عملا بدل به گفت وگوهای ارتقاء روابط در چارچوب توافقنامه پاریس شد و اگر نبود اینکه سر این رشته واقعا جای دیگری است و اگر دیپلمات های اصلاح طلب به اندازه کافی اختیار داشتند تا حالا شاید چیزی شبیه بسته مشوق های اوت 2005 جایگزین فناوری شده بود که در نطنز وجود دارد.
نکته دوم به تامل در معنای دقیق آن چیزی برمی گردد که اصلاح طلبان آن را واقع گرایی در سیاست خارجی می خوانند. این اصطلاح دهان پرکن از جمله آن مواردی است که نیاز به راززدایی دارد. دقت در مجموعه ادبیات دیپلماسی به اصطلاح واقع گرا که عمدتا توسط اصلاح طلبان تولید شده نشان می دهد خوب اگر توجه کنیم مقصود آنها از واقع گرایی در واقع جز این نیست که برتری بلامنازع قدرت سیاسی و نظامی آمریکا در جهان «به عنوان یک واقعیت» و اصل اساسی در تعامل با دنیای خارج پذیرفته شود و بعد تمامی دیپلماسی خود را بر دوش آن استوار کنیم. بر این مبنا به طور طبیعی هر نوع دیپلماسی که درصدد به چالش کشیدن هژمونی آمریکا باشد و پیروزی بر آن را امری محتمل بداند، «متهورانه»، «آرمانگرا» و «تبلیغاتی» خوانده می شود. از دید اصلاح طلبان ساختمان هر نوع دیپلماسی را باید بر این فرض بنا نهاد که آمریکا قدرت اول و آخر جهان است و تلاش برای تفوق بر آن جز طلب روزی ننهاده کردن و بیهوده خود را به میانه بازی بی سرانجام افکندن نیست. به همین دلیل است که آقایان هرگز حاضر نشدند در مذاکرات خود با غرب، سرنوشت پرونده هسته ای را به دیگر پرونده های منطقه ای- که ایران در آنها نسبت به آمریکا دست بالا دارد- گره بزنند و از قدرت منطقه ای بی بدیل ایران به عنوان اهرمی قدرتمند در چانه زنی های دیپلماتیک استفاده کنند. فرض مستتر در این نوع نگاه به فرایندهای حاکم بر جامعه جهانی این است که گویی جهان از فردای روز پایان جنگ جهانی دوم قدمی جلوتر نیامده و قدرت آمریکا نیز روی یک نمودار مستقیم الخط با شیب مثبت روز به روز فزونی یافته است؛ متقابلاً از این سو نیز گویی که ایران هنوز همان کشور نحیف و بی سرمایه ای است که باید حد خودش را بشناسد و به آنچه «بزرگترها» به آن می دهند قناعت کند تا مبادا دردسر درست شود.
این چنین خطی دیدن روند تحولات بین المللی و نگاه کم عمق به توانایی ها و مشکلات خود و دشمن، بیش از آنکه ساده انگاری باشد خودفریبی است. خاورمیانه پس از 11 سپتامبر چنان تغییر شکل داده که امروز آمریکا در رسمی ترین و بالاترین سطوح ممکن به نفوذ غیرقابل چشم پوشی ایران در آن اذعان دارد و از ده ها مسیر به دنبال یافتن روشی برای کشاندن ایران به مسیر همکاری با خود است. امکان پیروزی بر آمریکا و تغییر دادن معادلات به نفع خود اکنون برای ایران «واقعیتی است که اتفاق افتاده» نه چیزی که تازه بخواهیم درباره احتمال یا عدم احتمال آن در آینده سخن بگوییم. در داخل ایران شاید هنوز بعضی به این باور نرسیده باشند اما در خود آمریکا حجم اعتراف ها به دست بالای ایران از حد گذشته است. نکته سوم اما کلیدی تر است. منتقدان دیپلماسی هسته ای دولت اصولگرا آیا می توانند عقب نشینی گام به گام آمریکا در مقابل ایران طی دو سال گذشته را انکار کنند و مهم تر از این به این نکته توجه نکنند که اکنون پیشنهادهایی درباره پرونده هسته ای روی میز ایران است که برخی از مدعیان اصلاحات به خواب هم نمی توانستند دید؟ غربیانی که روزی از4 UF جلوتر نمی آمدند حالا از پذیرش نطنز صنعتی به شرط یک ترمز حرف می زنند؛ آیا با مذاکره و مبادله دل و قلوه پای میز امکان رسیدن به چنین موقعیتی وجود داشت.
سخنان دیروز دو صاحب منصب اصلاح طلب نشان داد اصلاح طلبان دلسوز علاقه ای ندارند فرزندان این ملک فردا روز که تاریخ خود را می خوانند، از شباهت عجیب و غریب حرف های برخی از دوستان خود با دشمنان ایران، متحیر شوند. چنین پیشرفتی را باید مغتنم شمرد.
کارت زرد برای خاتمی
در حالی که از مدتها پیش احتمال حضور خاتمی به عنوان سرلیست اصلاح طلبان به صورت شایعات مطرح گردیده بود، تیتر روزنامه اعتماد ملی که خبر از سر لیستی خاتمی در فهرست آن حزب می داد بار دیگر نام خاتمی را به میان مطبوعات کشاند.
اگرچه این روزها بسیاری دلیل آن تیتر را تلاش اعتماد ملی برای تثبیت فهرست خود می دانند، اما دیگر احزاب اصلاح طلب نیز سعی کردند از این قافله عقب نمانند و حزب کارگزاران سازندگی نیز در اطلاعیه ای اعلام کرد که در صورت ورود سیدمحمد خاتمی به عرصه انتخابات، او را سرلیست این حزب در انتخابات مجلس هشتم خواهند کرد.
مصطفی تاجزاده، عضو مشترک حزب جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین نیز در مصاحبه ای ابراز عقیده کرد که مجلس شان خود را از دست داده است! و اگر خاتمی در انتخابات نامزد شود، مجلس در راس امور قرار میگیرد!
اما تاج زاده به نکته مهم دیگری نیز اشاره نمود: خاتمی پذیرفته است که از همه نیروهای معتقد به ایرانی آباد، آزاد و سربلند در انتخابات حمایت کند به ویژه اصلاحطلبان که شاید به این ترتیب مجلس مقتدری تشکیل شود و راه نجات برای کشور فراهم شود!
این سخنان وی وقتی معنای دقیق تری می یابد که سخنان مصطفی درایتی عضو کمیسیون سیاسی مشارکت و مشاور خاتمی در دوره ریاست جمهوریش را نیز از نظر بگذرانیم. او با اشاره به سفرهای استانی خاتمی آنرا تقلیدی از احمدی نژاد ندانست و تصریح کرد: اصرار بر حضور خاتمی در مراکز استانها و تاثیر ایشان بر مردم به جریان اصلاحات کمک بسیاری میکند و باعث میشود که اصلاحطلبان و همچنین مردم حضور فعالتری در انتخابات داشته باشند.
این سخن بدان معناست که خاتمی از همینک تبلیغات زود هنگام انتخاباتی را برای خود و لیستهایی که نامش سر لیست آن است آغاز کرده است و بی شک این یک تخلف انتخاباتی محسوب می شود.
پیشتر حتی یک مقام مسئول در وزارت کشور گفته بود تمام گزارشهای تبلیغاتی زودهنگام کاندیداها از طریق حوزه سیاسی به وزارت کشور و شورای نگهبان منعکس میشود و تبلیغات زودهنگام کاندیداها در بررسی صلاحیت آنها موثر است و وزیر کشور نیز در ابتدای سال جاری وعده داده بود با هرگونه تبلیغات انتخاباتی زود هنگام برخورد قاطع خواهیم داشت.
در چنین شرایطی اما برخورد با این تخلف خاتمی بی شک با جریان سازی و هیاهوی حامیان وی همراه خواهد بود. امری که می تواند به نادیده انگاشتن این تخلف منتهی گردد اما با شجاعت که در دولت به چشم آمده امید آن می رود از راه های غیر تنش زا اما بدون هرگونه کوتاه آمدن از حریم قانون تخلفات خاتمی را به او و یارانش متذکر شوند. رفتار خاتمی تا همینک نیز اگر به آن میزان که منجر به محرومیت او شود نباشد حداقل مستحق دریافت یک کارت زرد است.
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :1090838
نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را
حمایت های رهبری از دولت
مثل منافقان در قران
خطبه های بی نظیر
اصلاحاتیان
رهبری
متفرقه های جذاب
مصباح
کاریکاتور
احمدی نژاد
دنیا و حب الدنیا
رفسنجانی
احمدی نژاد 2
متفرقه های جذاب 2
ولایت
اصلاحاتیان
مذهبی
خاتمی
اصلاحاتیان
کارگزاران
جاسوس
منافقان
انتخابات
دولت نهم
مجلس
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
ریاست جمهور
رجانیوز
افشا گری
افشا گری
بیداری 57
خاتمی نیوز
مسعود ده نمکی
طنز های سیاسی (اکینا)
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نوشته های یک کج و معوج
گذری بر سیاست خارجی
نوشته های یک روزنامه نگار
نشریه دانشجویی ایران 1404
جوانان عدالتخواه و تحولگرا
دولت اسلامی-اعجاز نهم
مصائب احمدی نژاد
علیرضا احمدی نژاد
روزنامه دانشجویی
بچه های سوم تیر
خبرنگار مسلمان
سهیل کریمی
دست گرم تو
نسل خمینی
فصل آگاهی
خاکریزیسم
عقل سرخ
حریم یاس
صدای ما
عطشان
شب بو
تا آخر
نگرانی
بحر
دیده بان
مهراوه من
روزنتیگ های ...
آرمانشهر
فارس
خمینیسم
کیان
سیطره
نسل بیدار
ققنوس
خبرهای ضد اسلامی و ضد ایرانی
تحلیل سیاسی
موسسه پژوهش های سیاسی
روز نوشت های دانشجوی مسلمان
بیم موج
عدالت جو
محراب اندیشه
سپهر نیوز
مهر
انصار نیوز
جهان نیوز
نادر گنجی
نو اندیش
نوسازی
الف
واژگون
بسیج جهانی
رایگاه
قاسم
شیعه
قدس
خدمت
عصر ایران
این روزها
دریچه
رهپویان وصال
تابناک
این روز
تیک نیوز
عیاران
دیدار
گل آقا
موج
واحد مرکزی
رسا
شانا
خبرنگاران
اسراء
پانا
آفتاب
نوروز
ایرنا
برنا
بولتون
قطره
جامعه
majlese8
hawzah
jameeh
mellat.majlis
parlemaneh8
partosokhan
مستقل
عدالتخواهی
نقطه
انصار حزب الله
تدوین مطالعات
اصولگرایان
شریف