خواب های آشفته کارگزاران برای وزارت نفت
اقدامات اخیر رئیس جمهوربرای کوتاه کردن دست مافیای ثروت و قدرت در نفت این گروه را وادار به اجرای سیاست های مختلف برای حفظ موقعیت خویش در این مجموعه کرده است .گرچه وزیری هامانه که گفته می شود مهم ترین دغدغه وزارتی اش حفظ ثبات و تداوم توسعه صنعت نفت بوده و تاکنون با بسیاری از مهره های سیاسی و غیر کارآمد به یادگار مانده از گذشته نیز برخورد کرده است( که بخش هایی ازآن در مصاحبه آقای وزیر با کیهان منعکس گردیده است ) اما تابرآورده شدن خواسته هاو انتظارات شخص رییس جمهور در نفت و انهدام کامل شبکه مافیایی کارگزاران و... فاصله فراوانی پیش روی متولیان امر قرار دارد . به موازات همین تلاش ها، در چند هفته اخیر مافیای نفتی نیز دسیسه های فراوانی را برای خنثی سازی این اقدامات تدارک دیده است. که در ادامه به بخش هایی از آن اشاره می شود.
مدتی ست رئیس جمهور وزیری هامانه را تحت فشار گذاشته تا بیش ازپیش نسبت به پاکسازی عناصر وابسته به جریان اقتصادی مشارکت -کارگزاران اهتمام نماید . بر همین اساس گفته میشود در هفته های آتی وزیر نفت با مشورت شخص رییس جمهور تغییر و تحولات لازم را در حوزه مدیریتی اش به اجرا خواهد گذاشت.
خداحافظی ترکان از پارس جنوبی و منطقه اقتصادی عسلویه قطعی شده. در خصوص نعمت زاده هم اگر نتواند پروژه کارت هوشمند سوخت رادر موعد مقرر و با کیفیت مناسب به انجام برساند ، کنار گذاشته خواهد شد . گفته میشود : معاون امور بین الملل نفت هم در هفته های آتی با مشورت و نظر رئیس جمهور انتخاب خواهد شد . همچنین تغییر مدیرکل حوزه وزارتی که ازسوی بازرسی نهاد ریاست جمهوری و برخی نهادهای امنیتی پیگیری می شود در دستور کار قرار گرفته است .
*سناریو های چند گانه مافیای نفتی
بعد از اطمینان مافیای نفت از اراده وزیری هامانه برای اجابت بیشتر خواسته های رئیس جمهور وانجام تغییرات ضروری در وزارت نفت در روزهای اخیر تلاش های گسترده ای بر طرح تغییر وزیر نفت با دو هدف عمده در حال انجام و پیگیری است . اول آنکه: با هدایت فضای روانی جامعه و رئیس جمهور توسط رسانه ها و برخی نمایندگان مجلس راه برای تغییر وزیر نفت هموار گردد. این اقدام احتمالی علاوه بر آنکه هزینه های تغییر یک وزیر مهم و کلیدی اقتصادی را بر رئیس جمهور تحمیل می کند ، انگشت اتهام را هم به سوی ایشان به عنوان کسی که فرصت های ملی را در اختیار افراد ناتوان و نا هماهنگ قرار داده در اذهان عمومی نشانه خواهد رفت. ضمن آنکه باعث میگردد تا رئیس جمهور بر سر انتخاب وزیر جدید در چالشی دوباره با مجلس قرار گرفته و با توجه به نزدیکی پایان دوره نمایندگی مجلس و اصرار برخی نمایندگان برای مخالف خوانی با دولت و شخص رئیس جمهور این وزارتخانه مجددا طعم تلخ بلا تکلیفی چند ماهه را در این شرایط حساس بین المللی شاهد خواهد بود و این اتفاق مدت حضور مافیای نفت را در این وزارتخانه طولانی تر کرده و دولت را ناکارآمد نشان خواهد داد ، علاوه بر این در صورت انتخاب وزیر تازه هم برای انجام این تغییرات چندین ماه فرصت و زمان نیاز است . دو آنکه : این جابه جایی این امکان را به مافیای اقتصادی کارگزاران – مشارکت می دهد تا با طرح چهره های خاکستری و کمتر شناخته شده این جریان و مطرح نمودن مجدد آنان در محافل خبری و سیاسی،راه را برای ورود چهره های جدید وابسته به این جریان همزمان با تغییر و تحولات تازه فراهم کرده و با بدست آوردن دوباره پست های کلیدی ، در حقیقت صنعت نفت کشور باز هم به نام دولت و مجددا به کام کارگزاران خواهد بود .
*یک چهره خاکستری
برای روشنتر شدن هدف دوم به معرفی یکی از چهره های خاکستری کارگزاران که در روزهای اخیر توسط سایت ها و روزنامه های جریان اصلاح طلب به عنوان کاندیدای وزارت نفت مطرح می شود وسعی بر آن است تا به هر نحوه ممکن دراین وزارتخانه برای وی پست مناسبی دست و پا شود خواهیم پرداخت :سید علی بهشتیان که روزنامه اعتماد در هفته گذشته به بهانه عزل ناگهانی وی و بجنود معاونش از شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کشوری به شدت به دولت تاخته بود....، به ناگهان وظرف مدت چند روز تبدیل به کاندیدای وزارت نفت میشود و سایت بازتاب علت استعفای او ازشرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کشوری را" پیشنهاد وی به مجلس جهت تصدی وزارت نفت عنوان می کند"! . جالب است بدانید بهشتیان از آغاز فعالیت های سیاسی اش بعنوان رئیس نهاد نخست وزیری تا معاونت وزیر نفت و مدیرعامل مناطق نفت خیز جنوب( در دوره حکومت کارگزاران )هرگز و در هیچ برهه زمانی دل در گرو جریانات اصول گرا نداشته و حتی در این اواخر به همراه بجنود معاونش نامه حمایت از متحصنین مجلس ششم علیه شورای محترم نگهبان را امضاء کرده است . نامبرده در روزگار سیطره مشارکت بر ارکان اقتصادی کشور از قافله عقب نمانده ودر پست های کلیدی و مهم اقتصادی نظیر : رئیس هیئت مدیره شرکت نفت و گاز تامین و رئیس هلدینگ پتروشیمی شستا انجام وظیفه کرده و مشهور است که در زمان مدیریت آذربادگان و هاشمیان بر شستا ایشان همزمان عضو هیئت مدیره نزدیک به 20 شرکت مهم اقتصادی بوده است .. همچنین در محافل اقتصادی شایع است که مدیرعاملی وی برشرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی هم با دستور مستقیم کاظمی وزیر معزول رفاه و تامین اجتماعی بوده و وی حتی بر خلاف رویه معمول بهشتیان را به عضویت در شورای معاونین وزارت رفاه هم منصوب کرده است . البته گویا آقای بهشتیان هم برادر آقای کاظمی و هاشم یکه زارع را بعنوان رئیس و عضو هیئت مدیره شرکت صنایع شیر ایران (پگاه ) و مهرعلی مدیرکل حوزه وزارتی کاظمی را بعنوان عضو هیئت مدیره شرکت سرمایه گذاری ایرانگردی و جهانگردی منصوب نموده تا قدر شناسی لازم را بعمل آورده باشد . لازم به ذکر است چند هفته قبل با پیگیری برخی مقامات مسئول ،بهشتیان و بجنود از مدیرعاملی و معاونت شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کشوری عزل شده اند اماگویا بهشتیان همچنان به نمایندگی از همین شرکت در هیئت مدیره پتروشیمی خارک – پتروشیمی جم و فن آوا عضویت فعال داشته ودر شرکت های خصوصی نظیر: سرمایه گذاری ماندگار – کیش واتر – تولید پودر بندر امام و فرش مهستان مشهد بعنوان هیئت مدیره مشارکت دارد . با این حال طراحان پروژه حضور وی در وزارت نفت هنوز نا امید نشده اند و از همین رو ست که سایت بازتاب مینویسد : " گفته میشود حضور وی در وزارت نفت قطعی شده و حتی اگر مجلس به بهشتیان رای اعتماد ندهد ، وی به عنوان سرپرست این وزارتخانه به کار گرفته خواهد شد ." وتو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .....
عمادالدین باقی را کمی بشناسیم
بازداشت مجدد عمادالدین باقی بار دیگر محملی جهت خبرپراکنی و موضع گیری های متفاوت و بعضا متناقض از سوی رسانه های داخلی و خارجی گردید. به گونه ای که در هر جبهه از رسانه های داخلی حالت افراط و تفریط به خود گرفت. همانگونه که رسانه های راستگرا در ارائه دلایل دستگیری و بازداشت جبهه زیاده روی(شاید هم به حق) در پیش گرفتند و اتهاماتی را به وی منتسب کردند رسانه های معروف به اصلاح طلب نیز گرفتار تفریط شده و با عینک مظلوم نمایی به تنظیم خبر پرداختند.
اما این همه در صورتیست که بسیاری از مخاطبان هر دو طیف تنها نام "عماد باقی" را شنیده اند و هیچ ذهنیتی در مواجهه با خبر دستگیری وی نداشتند و این گونه هست که هر دو طیف مخاطبان شدیدا تحت الغای فضای ساخته شده قرار گرفته و ذهن بی پشتوانه خود را همراه با رسانه ها کردند. در این مختصر در پی واکاوی شخصیت و چیستی دلایل بازداشت باقی نیستیم که مخاطبان و مراجع ذی صلاح را در این امر ارجع تر می دانیم.
هدف تنها ارائه ای از گزارشی فهرست وار از زندگی باقی و سپس نقد کوتاهی بر نظریات و آرای اوست. باشد که بهانه ای شود جهت فتح باب نقد و نظر منصفانه و صحیح پیرامون کلیه مسائل.
عماد باقی کیست؟
عمادالدین باقی دومین فرزند حبیب الله باقی است که در 5 اردیبهشت ماه 1341 در عراق به دنیا آمد. حاج حبیب از بازاریان و تاجر برنج و روغن به کشورهای حاشیه خلیج فارس بود اما خانه بزرگ او پیش از ورشکستگی میزبان برخی روحانیون بود. و بعد از ورشکستگی نیز ناگزیر از کوچ به علی آباد جنوبی در بین خزانه و جوانمرد قصاب شد.
عماد از سن 14 سالگی وارد بازار کار شد و در کنار درس خواندن مشاغلی چون تپربافی، بلور سازی، آلومینیم سازی و بنایی را تجربه کرد. اما در همین سنین به همراه برخی دوستان گروه تبلیغاتی "میثم" را جهت اصلاح بی بند و باری های اخلاقی پایه گذاری کرد. این گروه بعدها در مقاطع مختلف حضوری میدانی و فعال داشت.
در کوران حوادث انقلاب تحت تاثیر آرای دکتر شریعتی وارد مبارزات شد بعد از انقلاب انجمن اسلامی گروه های جنوب تهران را در مسجد هرندی دروازه غاز راه اندازی کرد و در سال 1359 اقدام به تشکیل خانواده نمود. در برهه ای از زمان باقی عضو انجمن حجتیه نیز بود که در سال 58 به دلیل برخی اختلافات فکری از آن جدا شد. سعید حجاریان و عباس عبدی از تاثیرگذاران در شکل گیری ذهن سیاسی باقی محسوب می شوند.
او تحصیلات حوزه را تا پایان سطوح مقدماتی در قم به پایان رساند و در سال 77 نیز موفق به اخذ فوق لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه علامه شد.
باقی بعد از ازدواج حکم تدریس جامعه شناسی، ادبیات و اقتصاد را اخذ و در دبیرستان مشغول به تدریس شد.
در اوایل تشکیل سپاه به عنوان یکی از معتمدین محلی توسط افراد محل به عنوان افراد تشکیل دهنده اولیه سپاه معرفی شد و بعدها نیز در دفتر سیاسی و در بخش خارجی این دفتر نیز عهده دار برخی مسئولیت ها شد. باقی که پیش از این کتابی با عنوان "شناخت حزب قاعدین زمان" درباره انجمن حجتیه نوشته بود حال با انتقاد از این نوشته سابق در موضع جانبداری از انجمن حجتیه مجبور به استعفا از سپاه در سال 63 شد.
وی ادامه حیات سیاسی خود را در انتشار مقالات در روزنامه های سلام و همشهری پی گرفت و بعدها در انتشار روزنامه های جامعه، توس، خرداد، صبح امروز و عصر آزادگان( که همه از روزنامه های تند و بد بوی برانداز آن زمان بودند) حضوری فعال داشت. او با این تجربه و انتشار کتاب هایی چون تراژدی دمکراسی در ایران با حکومت زاویه گرفت و در جایگاه منتقد شروع به قلم فرسایی کرد.
وزارت اطلاعات، سپاه، صداو سیما، نیروی انتظامی، علی فلاحیان (وزیر اطلاعات سابق)، مصطفی پور محمدی (قائم مقام وزیر اطلاعات)، اصلانی وکیل کیهانو، محتشم مدیر یالثارات و مدعی العموم از جمله شاکیان باقی در اولین دادگاه رسیدگی به تخلفات باقی بودند.
قلم و آرای باقی در زمینه حقوق، فقه و سیاست مورد انتقاد بسیاری تاکنون قرار گرفته است و تاکنون از سوی دادگاه در چند نوبت مستحق مجازات زندان و نیز ممنوع الخروج شدن تشخیص داده شده است.
باقی چگونه می اندیشد؟
شاید بارزترین ویژگی آثار قلمی و زبانی عمادالدین باقی تلاش وی برای مقارن نشان دادن حقوق بشر و دین (و به طور خاص اسلام) باشد. عماد باقی به صراحت معیار داوری خود را حقوق بشر می داند و عدم تعارض این معیار با دین را بصورت یک اصل پیشینی پذیرفته شده می داند. اما آیا بواقع چنین است؟
حقوق بشر و دین
باقی در مقاله ای با عنوان "حقوق بشر یا حقوق مومنان" که در آن نیز بسیار به مراجع و منابع قرانی اشاره کرده است، به این جمع بندی می رسد که بنیان اندیشه قرانی کرامت ذاتی انسان است و لذا فقه و نظام حقوقی اسلامی باید بر پایه این اصل بنا شود و لازمه این اصل را "بهادادن به انسان به ما هو انسان" می خواند اما ببینیم آیا اسلام و حقوق بشر را می توان بر یک اقلیم نشاند؟
«علامیه حقوق بشر در قالب 30 اصل بنا شده است که از این اصول تفسیرهای مختلفی صورت می گیرد. یک تفسیر آنرا مخالف مبانی دین می داند و تفسیر دیگر نه تنها آن را مخالف با مبانی دین نمی داند بلکه آن را موجب آزادی و مساوات انسان ها تصویر می کند»1 عماد باقی جزو گروه دوم قرار دارد.
آنچه در برخورد با اعلامیه حقوق بشر واضح و مبرهن است منافات برخی تعالیم مندرج در آن با تعلیم و تربیت دینی است «دین همجنس بازی را مذمت ولی اعلامیه حقوق بشر آن را ترویج و یا حداقل در برابرش سکوت می کند»(2)
مصداق دیگری که شاید وجه تشابه دین و اعلامیه حقوق بشر دانسته شود «آزادی » است که در تعبیر و تبین آن نیز جای شک و تامل است؛ «متفکران آزادی را به معنای منفی و مثبت می دانند... آزادی منفی بیشتر بر نبود محدودیت ها و الزامات خارجی تاکید دارد که انسان فارغ از مداخله دیگران به دلخواه خویش عمل نمایند اما نکته اساسی در بحث آزادی، جنبه مثبت آزادی است»(3)
در تعریف آزادی مثبت می توان گفت: «آدمیان دو دسته تمایلات دارند؛ یکی برخاسته از جنبه نفسانی و حیوانی و دیگری مترقی و عالی است... میگساری، هم جنس بازی، قما، خودکشی، اعتیاد و ... در زمره دسته اولند. افرادی که مرتکب این اعمال زشت (از نگاه دینی) می شوند بر اساس عنصر آزادی در اعلامیه حقوق بشر چنین اعمالی را توجیه می کنند»
اما در بارور کردن تمایلات عالی و مترقی نیز اسلام پیروی و زندگی تحت تعالیم انبیا را ناگزیر می داند که این نیز با «آزادی » مطلق تعریف شده در حقوق بشر که زندگی را فارق از هر دخالتی برای انسان تصویر می کند، متعارض است.
«هنگامی که اصول اساسی اعلامیه حقوق بشر (مانند عدالت و آزادی) معنایی متفاوت با اصول اساسی دین دارند طبعا نمی توان آنها را با هم سازگار دانست»(4)
آری این چنین است که برخلاف نظر عماد باقی که می گوید: «معیار ما برای داوری حقوق بشر است و این معیار به یک اصل پیشینی نزد ما متکی است که حقوق بشر هیچ تعارضی با دین ندارد» مشاهده می شود که تعارضات میان دین و حقوق نه تنها کم نیست که بسیار هم می تواند ریشه ای و اساسی باشد و این چنین است که نقص «اصل پیشینی» کلیت معیار را زیر سوال می برد.
پانوشت:
1.مغالطه آشکار در انسداد تفکر- روزنامه اعتماد ملی- 3/7/86
2.3.4. همان
5. عمادالدین باقی- سنگ ثار – شهروند امروز شماره 8- 31/4/86
زندگی نامه خلاصه شده از: نوشته اختصاصی فاطمه کمالی (همسر باقی)- هفته نامه نسیم، شماره 13- 23/12/ 79
سازمان نا مشروع مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران یکی از تاثیرگذارترین گروه های جبهه دوم خرداد است. اگر مجمع روحانیون مبارز، موقعیت خود را مرهون ریاست دو روحانی بلندپایه عضو این تشکل بر دو قوه مقننه و مجریه بوده و جبهه مشارکت جایگاه خود را از رانت قدرت بدست آورد ، سازمان کوچک اما منسجم مجاهدین انقلاب اسلامی، را می توان بر چند رکن استوار دانست. پیشینه مبارزات مسلحانه موسسین که منجر به حضور در ارکان نظامی همچون سپاه و اطلاعات بود از یک سو و پشتوانه اقتصادی آن که ناشی از مسئولیتهای اقتصادی موسسینش در طول سالهای پس از انقلاب علی الخصوص در سالهای اقتصاد دولتی است از سوی دیگر و نظریه پردازی چند عضو برجسته آن که مانیفست اصلاح طلبان را شامل می شد، تا جایی که به اعتقاد بسیاری از ناظران سیاسی، این سازمان، در سال های اخیر به مثابه مغز متفکر جنبش دوم خرداد عمل کرده است به عنوان ضلع سوم و و توانایی بالا در همسان ساختن عقاید با شرایط روز راز چهارم قدرت این سازمان نیمه مخفی است.
ضلع اول: خاستگاه امنیتی
روزهای نخست انقلاب با نام "جنبش ملی مجاهدین" دفاتر بسیاری در سراسر کشور مشغول جذب نیروهای جوان بود،که منجر به تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با خط مشی نیمه مخفی و مسلحانه گشت. این سازمان با به هم پیوستن 7 گروه با سوابق مبارزات مسلحانه تشکیل گردید. گروه های توحیدی صف، موحدین، فلاح، منصورون ، توحیدی بدر، فلق و امت واحده تشکیل شد.
افرادی مانند بهزاد نبوی، محسن رضایی، محمد سلامتی، محسن آرمین، محمد باقر ذوالقدر ، مجتبی شاکری، محسن مخملباف ، فیض الله عرب سرخی، مرتضی الویری، حسین فدایی، سید مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان ، حسن واعظی، و چندین تن دیگر رهبران این تشکیلات بودند.
سالهای نخست اتقلاب این سازمان تاثیری عمیق در تشکیل نهادهای نظامی و امنیتی نظام داشت و ارگانهایی همچون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته های انقلاب، اطلاعات نخست وزیری، اطلاعات ارتش و ... در نفوذ مستقیم اعضای این سازمان بود. این فرصت که به رشد سریع این سازمان در بدنه اجرایی کشور منتهی گردید موجب فراهم شدن شرایط برای حضور و بقای برخی عناصر این سازمان در نهادهای اطلاعاتی کشور گردید، افرادی که عمدتا با نام خسرو تهرانی (یکی از اصلی ترین متهمان پرونده 8 شهریور) نمایندگی می شوند.
ضلع دوم: رانتهای اقتصادی
در سالهای آغازین انقلاب بسیاری از نبضهای اقتصادی کشور همچون سازمان بسیج اقتصادی که متولی اصلی اقتصاد کپونی دولت میرحسین موسوی بود در دستان اعضای شاخص سازمان همچون بهزاد نبوی قرار گرفت. بهزاد نبوی که مدتی نیز وزیر صنایع سنگین بود خود به تنهایی عضو هیات مدیره بسیاری از صنایع حیاتی کشور بود که آخرین عنوان معروف آن به شرکت پتروپارس بازمی گردد. شرکتی که به رغم تاسیس با سرمایه دولتی به عنوان شرکت خصوصی در انگلستان به ثبت رسید و تخلفات عمده ای را در زمینه مسایل اقتصادی انجام داده و پرونده ای نیز در ارتباط با آن در مجتمع ویژه مبارزه با مفاسد اقتصادی مفتوح گشته بود که ظاهراً با رایزنی و توصیه برخی مقامات اجرایی وقت، مع الاسف رسیدگی به این پرونده از سوی دستگاه قضایی در حال تعلیق قرار گرفته است.
محسن صفایی فرهانی عامل اقتصادی دیگری است که اگرچه به عنوان عضو رسمی سازمان محسوب نمی گردد اما از حامیان اصلی آن است.
ضلع سوم: نظریه پردازی
محمد قوچانی سردبیر روزنامه های توقیف شده شرق و هم میهن که از سن 19 سالگی با نشریه «عصرما» ، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب ، کار رسانه ایش را آغاز کرده است و تا سال 1377 در دفتر این نشریه کار می کرد؛ آغاجری و آرمین را به عنوان دوتن از بالهای فکری سازمان مطرح می سازد. همچنین سعید حجاریان خود به حضورش در حلقه تئوری سازان اصلاح طلبان به واسطه حضورش در عصرما اعتراف دارد. نظریه فتح سنگر به سنگر و همچنین تقسیم بندی گروه های سیاسی به چپ و راست، مدرن و سنتی از جمله نظریاتی است که توسط این سازمان تئوریزه گردیده است. به نظر می رسد برخی دیگر از چهره های فکری این سازمان نیمه علنی هرگز به افکار عمومی معرفی نگردیده اند. حضور چهره های نظریه پرداز این سازمان در روزنامه های زنجیره ای تاثیر جدی در نشر دیدگاههایش داشته است.
ضلع چهارم: انعطاف نظریات برای بقا
" طبیعی است، امروز شرایط عوض شده است. امروز آن جنگ ۸ ساله را نداریم، امروز دورهای است که کشور به توسعه و سرمایهگذاری نیاز دارد، لذا شعارهای ما بیشتر متوجه سرمایهگذاری است." این را بهزاد نبوی در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره علل تغییر نگاهش به اقتصاد گفته است و به خوبی بیانگر شدت انعطاف پذیری سازمان برای بقا در تغییر شرایط روز است. نگاه به شدت دولت محور و مخالف سرمایه سازمان مجاهدین که مخالف فعالیت بازار بود و آنرا اقتصاد آمریکایی می دانست، امروز به آنجا رسیده است که بهزاد نبوی می گوید:" سرمایهگذاری داخلی، خارجی، خصوصی، دولتی، هر جوری که میتوانیم باید سرمایهگذاری را تشویق کنیم."
پیشینه سازمان:
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از گروه هایی که امروز گرایشات کاملا متفاوتی دارند در 7/1/58 بیانیه اعلام موجودیت این سازمان را صادر نمودند و در 16 فروردین همان سال با متینگی با سخنرانی ابوالحسن بنی صدر در دانشگاه تهران اولین فعالیت تشکیلاتی خود را ثبت نمود اما اختلافات به زودی و از تاریخ 12/2/58 که مصادف با روز جهانی کارگر بود بروز یافت. این اختلافات با تثبیت نظام دامنه بیشتری یافت و از دو روز بعد از انفجار بمب در نخست وزیری در 8 شهریور 1360 با استعفای محسن رضایی رنگ تازه ای گرفت. با دستور امام مبنی بر استعفای نیروهای مسلح از گروه های سیاسی در 21/12/60 بخش دیگری از نیروها که به سپاه و اطلاعات نخست وزیری و ... پیوسته بودند از این سازمان جدا گشتند و ریزش سوم زمانی روی داد که بخش معروف به جناح چپ سازمان نظرات نماینده امام را برنتابیدند . هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود می گوید:" آقای بهزاد نبوی و رفقایش آمدند و از تایید امام نسبت به آقای راستی که در حقیقت نفی جناح ایشان است ناراحت بودند و چاره جویی می نمودند." این مخالفت ها به استعفای این جناح در تاریخ 30/10/61 منجر گردید و در نهایت با نظر امام و پس از پایان کشمکش ها سازمان در تاریخ 17/7/65 منحل گشت.
با ارتحال امام راحل گروه مستعفی (موسوم به جناح چپ سازمان) که همچنان جلسات متعددی داشتند با توجه به شرایط جدید تصمیم به احیای سازمان می گیرند و با توجه به موانع قانونی با افزودن نام ایران، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را در مهرماه سال 1370 و با اخذ مجوز از کمیسیون ماده 10 قانون احزاب، فعالیت رسمی خود را در دوره جدید آغاز کرد.
برمبنای اساسنامه سازمان، کنگره، عالی ترین رکن تشکیلاتی سازمان است که سالانه با حضور اعضای سازمان تشکیل می شود و وظایفی از جمله تصویب نهایی مرامنامه و اساسنامه، تصویب نهایی استراتژی و خط مشی و همچنین انتخاب اعضای شورای مرکزی سازمان را به عهده دارد.
سازمان از سال 1370 تا 1382 (12 سال)، مجموعاً 6 کنگره به صورت محدود و با رویکردی غیر رسانه ای برگزار کرد.
با اجرای سیاست عضوگیری محدود سازمان که از سال 78 آغاز شد، افزایش تعداد اعضا و مرتبطان سازمان به شکل کنترل شده و محدودی آغاز شد. به گونه ای که شرایط برای برگزاری گسترده تر کنگره های سازمان مهیا شد و در اردیبهشت ماه سال 83، کنگره هفتم سازمان با حضور نمایندگان رسانه ها برگزار شد. کنگره هفتم آغازی برای تبدیل سازمان به یک تشکیلات امروزی و وارد کردن مقولاتی مانند «بدنه حزب»، «افکار عمومی تشکیلاتی» و «فشار از پائین» در آن تعریف شد و پس از آن نیز در سال 84، کنگره های هشتم و نهم سازمان به شکل عادی و فوق العاده و در سال 85، دهمین کنگره سازمان با با انعکاس فراگیر رسانه ای تشکیل شد. تا ظاهر نیمه علنی سازمان که حتی مورد انتقاد اعضایش همچون حجاریان بود در افکار عمومی ترمیم گردد.
و در حالی که شانزدهمین سال فعالیت رسمی سازمان در دوره جدید در شرف اتمام است، یازدهمین کنگره، با حضور اعضا، مرتبطان و میهمانانی از احزاب برگزار شد، کنگره ای که برای اولین بار از گروه های ملی گرا همچون عزتالله سحابی رییس شورای فعالان ملی ـ مذهبی، محمد توسلی و لطفالله میثمی نیز در آن دعوت گردیده بود و به تعیین خط مشی سیاسی- تشکیلاتی سازمان در یک سال آینده پرداخت .
اما با تمام تلاش مسئولان این سازمان برای گسترش سازمان ، یازدهمین کنگره با حضور 153 نفر از 240 عضو رسمیت یافت. رهبران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هرگز با پدیده ای به نام بدنه حزبی و ضرورت درنظر گرفتن خواست ها و تمایلات ان مواجه نبوده اند و اصولا علاقه ای نداشتند چنین مقوله ای را بشناسند. تا جایی که آقای بهزاد نبوی کلیدی ترین فرد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مخالفت با رادیکالیسم می گوید: این شعارها فقط به درد آن می خورد که جوانان برای گوینده اش کف بزنند. چنانچه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با اعضا و هواداران جوانی در سازمان خود روبرو بود، که سهم خود را از این سازمان می خواستند، هرگز نمی توانست چنین نظریه ای نسبت به احساسات و قضاوت جوانان، که امروز نقش تعیین کننده اشان در جامعه ایران مورد تایید است، داشته باشد.
آنچنان که دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب نیز در حاشیه برگزاری کنگره قبلی سازمان مجاهدین اذعان کرد که در جامعه رغبت چندانی نسبت به عضو شدن در این سازمان وجود ندارد. محمد سلامتی همچنین در جمع خبرنگاران گفت: سازمان با توجه به حرکت و ساختارش محدودیت هائی را دارد، سازمان از لحاظ عضو گیری بسیار با تأمل کار می کند؛ 15 سال از فعالیتش می گذرد اما ما بسیار کم عضو گرفته ایم اما وقتی یک حزب اعلام موجودیت می کند، درهایش باز است و به صورت گسترده عضوگیری می کند و به همین دلیل یک موقعیت ویژه ای کسب می کند. به لحاظ تجربیات قبلی، تجمع نیروهای زیاد- که هماهنگی فکری چندانی ندارند- بدون هماهنگی در سازمان موجب متلاشی شدنش می شوند. بنابراین تصمیم گرفتیم، نگذاریم بی در و پیکر باشد و سریع و گسترده عضو گیری کنیم... ما هنوز مشکل سازمانی داریم و گرچه یک حزب فراگیر تلقی می شویم اما این حزب فراگیر، با توجه به حرکت آهسته ای که دارد باید به همان نسبت به آن نگاه کرد و از آن انتظار داشت.
دو پرونده بزرگ:
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران با دو پرونده بزرگ و البته پرونده های کوچک بسیار دست و پنجه نرم کرده است. پرونده بزرگ نخست مربوط به انهجار نخست وزیری است. اعضای این سازمان که گروه تحقیق اول را پس از انفجار به عهده داشتند به نحوی عمل نمودند که عامل انفجار (مسعود کشمیری که از سوی برخی از اعضای سازمان معرفی گشته بود) به عنوان شهید معرفی گردید و پس از چند روز از تشییع جنازه ساختگی اعلام شد اصولا جنازه سومی موجود نبوده است و کشمیری عامل انفجار معرفی گردید. این عمل موجب تشکیل پرونده ای برای بهزاد نبوی، خسرو تهرانی و برخی دیگر از عناصر سازمان گردید. این پرونده به اصرار برخی از مقامات بلند پایه دولت وقت و قوه قضائیهو به بهانه امکان اخلال در شرایط بحرانی نظام بخصوص با توجه به صرف توان نظام در جبهه های جنگ به دستور حضرت امام که فرمودند «فعلا مسکوت بماند» از دایره رسیدگی خارج گردید اما همین پرونده و چند پرونده دیگر همواره مورد سوال خبرنگاران بود تا جایی که دو جلد کتاب جنجالی شنود اشباح با پرداختن به آن در سال 81 موجی تازه در این خصوص پدید آورد.
پرونده دوم به اظهارات هاشم آغاجری در همدان و توهین وی به پیامبر و دیگر مقدسات مربوط می گردید. نزدیک به دو هفته پس از اظهارات هاشم آغاجری در همدان، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با صدور بیانیه ای از آقای آغاجری به عنوان یکی از اعضای ارشد خود دفاع کرد و نوشت به داشتن اعضایی چون آقای آغاجری افتخار می کند. این قبیل واکنشها سرانجام منجربه انتشار بیانیه ای از سوی «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» خطاب به «مردم» شد که در آن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را «فاقد مشروعیت دینی» دانسته و از «متدینین» خواسته بود «از همکاری با آن بپرهیزند». این بیانیه تصریح داشت:«سازمان موسوم به مجاهدین انقلاب اسلامی در جهت بدبین کردن نسل جوان به اسلام وروحانیت و تفکیک دین از سیاست که هدف دشمنان جهانی اسلامی نیز هست، تلاش می کند... سخنان موهن یکی از اعضای مرکزیت این سازمان در همدان (توهین او به عقاید دینی، مراجع تقلید ومردم متدین ایران) و حمایت بی دریغ آن سازمان از گفته های او ، شاهدی بر این مدعاست» حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فاکر عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این خصوص گفت بیانیه این تشکل با مشورت همه مراجع تقلید صادر شده بود و تصریح کرد: «بیانیه جامعه مدرسین سیلی محکمی به سازمان مجاهدین زد و فرد بزرگی چون آیت الله مشکینی آنها را از مشروعیت دینی انداخت.» وی سپس خاطر نشان نمود: «نظر برخی از مراجع شدیدتر از این بیانیه بوده و این مطالب سخن همه علما و دلسوزان اسلام است.»
پس از این فتوا جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار، با استناد به اساسنامه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از دادگاه انقلاب و دادگستری تهران خواست که به دلیل نقض قانون اساسی، تغییر و انحراف از ماهیت اسلامی و خیانت به بنیانگذاران از سوی اعضای فعلی سازمان مجاهدین انقلاب، حکم انحلال این سازمان را صادر کنند. این تشکل پیشتر نیز شکایت خود را به کمیسیون ماده 10 احزاب وزارت کشورارایه کرده بود. اما با توجه به ترکیب وقت کمیسیون ماده 10 احزاب، شکایت خود را پس گرفت. با لابی گسترده سازمان که دو قوه مجریه و مقننه را هماهنگ داشت، این شکایت نیز هیچ گاه مورد رسیدگی جدی قرار نگرفت.
پس از صدور این فتوا بود که محمد سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در اظهارنظری گفت: «ما جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را به عنوان یک گروه سیاسی در جناح رقیب تلقی می کنیم، نه به عنوان یک مجموعه مذهبی قابل قبول» و محسن آرمین هم در واکنشی به اطلاعیه مزبور گفت: «ما دین خود را از آقایان نگرفته ایم تا با صدور اطلاعیه بتوانند از ما بگیرند.» این همان جامعه مدرسینی بود که امام درباره آن فرموده بود:" اگر آنان (فرزندان انقلابیم) جذب حضرات آقایان جامعه مدرسین نشوند در آینده گرفتار کسانی خواهند شد که مروج اسلام آمریکائیند... من، جامعه ی مدرسین را مغز متفکر و چشم بینا و وجدان سالم و حساسی برای دستگاه اداره کننده ی کشور می دانم و معتقدم اگر ما برای حوزه ی علمیه به عنوان قاعده ی اصلی و اساسی در انقلاب و جمهوری اسلامی،نقش و ارزش قایل هستیم-که البته قایلیم-ناگزیریم برای جامعه ی مدرسین با آن سوابق و تاریخ درخشان و;علم و تقوا و استعداد بالا و مایه های قوی فقاهتی،نقشی اول را قایل شویم."
آقای خاتمی! اگر به شما می گفتند عضو گروه فشار چه بر سرشان می آمد؟
مردادماه 1379 بود که روزنامه های اصولگرایان با استناد به نظرسنجی های رسمی وزارتخانه های کشور، ارشاد و اطلاعات مطالبه اول 70 تا 90 درصد از مردم را رسیدگی به مشکلات اقتصادی نظیر گرانی، بیکاری، مسکن و ... اعلام نمودند و نوشتند آن بحرانی که رییس جمهور مورد اشاره قرار می دهد مواجهه با مطبوعات متخلف نیست، عملکرد اقتصادی دولت است.
این انتقاد که برخواسته از پژوهشهای خود اصلاح طلبان و نه رقبای دولت بود مذاق آنها را آنچنان تلخ آمد که عباس عبدی ایدئولوگ آنروز اصلاح طلبان جناح منتقد دولت را به بسیج کردن "قابلمه بدستها"! متهم کرد.
این اتهام عبدی پروژه تخریب شدید منتقدان را در مطبوعات و برخی محافل دانشجویی و ... کلید زد تا آنجا که عده ای از مردم را باور آمد که به راستی اصولگرایان با تشکیل صف عده ای قابلمه بدست سعی در براندازی دولت داشته اند.
این تنها یکی از مصادیق آن بحران های ادعایی بود که خاتمی می گفت هر 9 روز با یکی از آنها روبرو بوده است.
بد نیست اشاره ای به چند مورد دیگر از بحران ها نیز بنمایم؛ در اولین سخنرانی جناب آقای خاتمی در دانشگاه تهران به عنوان رییس جمهوری اسلامی ایران، در سالروز شهادت سیدالساجدین علیهالسلام، به مجرد اینکه خاتمی یکی از کلمه های «دمکراسی» ، «جامعهی مدنی» و «جوان» را بر زبان می راند، با کف و سوت و فریاد «خاتمی دوستت داریم» مواجه می گردید که این امر حدود حدود دویست (200) بار تکرار شد؛ در چنین شرایطی برخی از رسانه های اصولگرایان از این رفتار انتقاد نمودند و سکوت وی را در کسوت یک روحانی در برابر این اعمال نکوهش کردند. اما این نهی از منکر به مخالف با دمکراسی ، جامعهی مدنی و جوان تعبیر شد و گویندگان آن خشونت طلب خوانده شدند و این اقدام آنان بحران آفرینی علیه دولت تلقی گردید.
همچنین وقتی از حذف بیش از سه هزار عنصر متدین، لایق و مجرب از گردونهی اجرای کشور، به جرم طرفدار خاتمی نبودن با ذکر نام آنها گله شد و از اینکه دامنه این تغییرات حتی دامن مستخدم یک مدرسه را نیز گرفت انتقاد گردید، باز هم این سخن بحرانی تلقی گردید پیش روی دولت!
سیصد دقیقه از وقت گرانبهای 70 میلیون نفر ایرانی را آن هم در جلسهی رسمی هیات دولت، مصروف شهردار سابق تهران، ساختند و در وزارت کشور، ستاد حمایت از کرباسچی تاسیس نمودند و ... و با نامه نگاری ها و واسطه تراشی ها مانع از اجرای عدالت درباره او شدند و رسیدگی به تخلفات وی که در دادگاه مسجل گردید را بحران علیه دولت معرفی کردند.
با ترور کذایی آقای سعید حجاریان توسط برخی عناصر دوم خردادی، انگشتها را به سوی شخصیتهایی همچون آیت الله مصباح یزدی نشانه رفتند، که با شناسایی ضاربین و دستگیریشان، آنهم به دست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که او را شریک در این ماجرا معرفی می نمودند،در پروژه خود ناکام ماندند، بازیهای پشت پردهی این جماعت بر پرده افتاد اما همچنان در کمال وقاحت کیهان و رسالت را به جرم انتقاد از مغز اصلاحات! عامل این ترور معرفی می نمودند و ترور او را بحرانی برای شکست دولت اصلاحات!
حال سید محمد خاتمی در یک دیدار رسمی از «محمود احمدینژاد» به خاطر بیان این سخن که « به محض اینکه سالهای قبلی،کسی از دولت انتقاد می کرد متهم به کودتا می شد!» به شدت انتقاد کرده است و گفته است: یک مورد پیدا کنید که دولت و مجلس قبلی مدعی شده باشد که کسی علیه آنان حرف زده باشد و آنها برخورد کرده باشند؛ اینها حرفهایی است که مردم هم می دانند درست نیست!
جالب تر آنکه «سید محمد خاتمی» این سخن را در دیدار با جمعی ازاعضای شورای مرکزی حزب همبستگی، گفته است. اینکه می گوییم جمعی از آن جهت است که یک عضو شورایعالی حزب همبستگی از عدم حضور تعداد زیادی از اعضای شورای عالی این حزب در دیدار با سید محمد خاتمی خبر داد.
او با محکوم کردن رییس جمهور به تکرار سخنان «گروه فشار»! مدعی شد در آن زمان هر کس هر انتقادی می خواست می نمود و کسی هم کاری به آنها نداشت.
او در ادامه گفت: مگر ما میگفتیم اگر یک روزنامه، جناح و جریان سیاسی حرفی را بزند که امنیت ملی را از بین ببرد ، با آن برخورد نشود؟ ما میگفتیم طبق قانون اساسی و ضابطه اتهام ابلاغ شود؛ او بتواند وکیل بگیرد ، در دادگاه صالحه بررسی شود، هیات منصفه حضور داشته باشد و روی روال معمولی بررسی شود. خاتمی در حالی این سخن را به زبان می راند که دادگاه هیچ روزنامه ای خارج از روال، بی وکیل مدافع و یا بدون حضور هیات منصفه تشکیل نمی گشت.
او در حالی این سخنان را بر زبان راند که حتی بعد از قدرت نیز تحمل انتقاد را نداشت و بالاترین مقام اجرایی کشور را به خاطر انتقادش به همسویی با گروههای فشار متهم نمود. آیا برای بررسی صحت ادعای خاتمی توضیح بیشتری نیز لازم است؟
بودجه 75 میلیون دلاری امریکارا کی می خورد؟!
روزنامهی امریکایی وال استریت ژورنال که یکی از قدیمی ترین و مشهورترین روزنامههای اقتصادی دنیا به شمار می رود، در مقاله ای با انتقاد از یادداشت اکبر عطری که در آن خواستار تدوام بودجه 75 میلیون دلاری کنگره امریکا به اپوزیسیون شده بود، نوشت: این پول به جیب اپوزیسیون خارج نشین می رود و اتهامات آن متوجه نیروهای مخالف داخلی می شود.
نویسنده این مقاله که با عنوان «آمریکا پای خود را از مسایل ایران بیرون بکشد"، منتشر شد، از شاگردان فوکویاما و برژینسکی است. وی با مخالفت با نظر عطری آن را در تضاد با نظر اپوزسیون ایرانی همچون اکبر گنجی، عمادالدین باقی، شیرین عبادی و هاله اسفندیاری دانست و اظهار داشت: عطری مدعی است در ایران فعالان زیادی وجود دارند که به صورت مخفیانه و بی سرو صدا از این برنامه حمایت و از آن بهره مند می گردند ولی این استدلال از این لحاظ کاملاً اشتباه است که وزارت امور خارجه آمریکا نتوانسته است فعالانی را در ایران بیابد که حتی حاضر به قبول این بودجه باشند.
به نوشته این روزنامه، گزارش اخیر مجلس سنا در مورد این مسأله نیز حاکی از آن است که این برنامه نتایج معکوسی به همراه داشته و دولت آمریکا در متقاعد کردن فعالان ایرانی برای پذیرفتن این بودجه با مشکلاتی مواجه بوده است.
نویسنده این مقاله که یک ایرانی تبار مقیم آمریکاست، در ادامه تصریح کرد: این بودجه توانسته است به صورت فاجعه باری همانگونه که آقای عطری به آن اشاره کرده است، بین فعالان ایران اختلاف ایجاد کند و آن را تقسیم کند. بین آن دسته از فعالان ایرانی که در داخل کشور در خطوط مقدم جنبش دمکراسی! تلاش می کنند و آن دسته از کسانی که در خارج از ایران تلاش می کنند اختلاف زیادی بوجود آمده است
این روزنامه نزدیک به نئومحافظهکاران، چنین اختلافاتی را درست به نفع دولت ایران دانست که از تکه تکه شدن اپوزسیون بهره می برد
این مقاله در ادامه با اشاره به اینکه 26 سازمان آمریکایی در 11 اکتبر، طی نامه ای به کنگره خواستار برنامه ریزی مجدد در مورد بودجه 75 میلیون دلاری دولت این کشور شده بودند تا آن را صرف پروژه هایی کند که واقعاً در حمایت از جامعه مدنی! ایران باشد، تصریح کرد: این گروه ها علاوه بر آن پیشنهاد کرده بودند که کنگره این بودجه را به تبادلات فرهنگی و آموزشی اختصاص دهد و تحریم های کنونی را که مانع از همکاری سازمان های غیر دولتی آمریکا با سازمان های غیر دولتی ایرانی می شوند را، لغو کند تا آنها بتوانند از این طریق فونداسیونی را بنا سازند که از طریق آن ممکن است دمکراسی رشد کند.
وی در پایان مقاله خود تصریح کرد: بهترین راه برای ترویج تبادلات اجتماعی و کمک به سازمان های غیر دولتی ایرانی این است که دولت های ایران و آمریکا در این مسائل دخالت نکنند.
گفتنی است سال گذشته نیویورک تایمز گزارشی از فعالیتهای جاسوسی آمریکا علیه ایران را منتشر کرد که در آن آمده بود: «در طبقات فوقانی ساختمانی با سبک معماری دهه 1970 در قلب شهر کویری دبی، گروهی از مقامات وزارت خارجه آمریکا دفاتری را تشکیل دادهاند که در ادامه تلاش آمریکا برای کنترل بهتر ایران و تشویق تغییرات سیاسی در این کشور فعالیت میکنند.»
این گزارش مکمل خبر اختصاص 75 میلیون دلار از سوی کنگره آمریکا به دولت بوش، برای برنامهریزی جهت ایجاد انقلابی غیر خشن در ایران بود که به گفته نیویورک تایمز "دیوید دنهی"، مشاور ارشد دفتر امور خاورمیانه وزارت خارجه آمریکا، مسئول نظارت برتوزیع میلیون ها دلاری شده است که قرار است صرف ساختن یک ایران دموکراتیک! شود و در طول 2سال گذشته با دهها نفر از دانشجویان، روزنامهنگاران، وبلاگنویسان و فعالان جهان در این زمینه دیدار کرده است.
متکی را مستعفی کرد؟!
عامل انتشار شایعه کذب استعفای متکی 2 عضو فراکسیون اقلیت و 2 خبرگزاری داخلی بوده اند.
صبح روز چهارشنبه یکی از اعضاء فراکسیون اقلیت در میز صبحانه، از استعفای متکی در سه شنبه شب خبر می دهد و سپس قدرت ا... علیخانی یکی دیگر از اعضا این فراکسیون، اقدام به انتشار این شایعه کذب می نماید.
وی (علیخانی) در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 84 نیز در یک میتینگ تبلیغاتی به نفع هاشمی رفسنجانی با فریادهای مخصوص به خود، گفته بود: « انتخاب آقای هاشمی را با بیش از بیست میلیون رأی تضمین می کنم. والله، تالله اگر به احتمال یک صدم، آقای هاشمی در این کشور انتخاب نشود، خود من هم از مجلس بیرون خواهم آمد و نمی مانم در آن مجلسی که آقای هاشمی نباشد و دیگری باشد. تمام خبرگزاری های داخل و خارج مخابره کنند، علیخانی به عنوان نماینده مردم اعلام کرد اگر آقای هاشمی در این انتخابات پیروز نشود و دیگری پیروز شود، استعفا خواهم داد.»
پس از پخش این شایعه توسط این نماینده که به اظهار مطالبی دون شأن یک نماینده مجلس و مطالب بی پایه مشهور است، 2 خبرگزاری داخلی، نسبت به رسانه ای کردن این پروژه جنگ روانی علیه دولت اقدام می کنند.
خبرگزاری مهر، ضمن اشاره به اینکه 2 عضو کمیسیون امنیت ملی از استعفای متکی خبر دادند، افزود: هنوز خبر رسمی و قطعی در این زمینه از سوی منابع ذیربط اعلام نشده است.
این در حالیست که این خبرگزاری با زیرکی از ذکر نام این 2 نماینده خودداری کرد اما خبرگزاری ایسنا در خبری که با گذشت دقایقی مجبور به تکذیب و عذرخواهی درباره آن شد، از کاظم جلالی و رضا طلایی نیک به عنوان 2 نماینده مذکور نام برد.
این اقدام ایسنا موجب شد که کاظم جلالی با حضور در جمع خبرنگاران پارلمانی این شایعه را تکذیب کرده و نسبت به شکایت از این خبرگزاری هشدار دهد.
در همین رابطه "تیتر یک" روزنامه "اعتماد" نیز با عنوان "متکی در دوراهی ماندن و رفتن"، از روز قبل برای زمینه سازی و هوچی گری به منظور باورپذیری این شایعه کذب اجاره شده بود.
همچنین در جلسه بعدازظهر روز گذشته کمیسیون امنیت ملی که با حضور منوچهر متکی برگزار گردید، قدرت علیخانی، صراحتاً به پخش شایعه کذب استعفای متکی از سوی خود، تأکید کرد.
اظهارات قلدرمآبانه این نماینده در حالی صور می گیرد که رسانه های بیگانه بیشترین بهره برداری را از انتشار این شایعه کذب کرده و از روز گذشته در تماسهای پی در پی با مخبر کمیسیون امنیت ملی به دنبال افزایش حجم عملیات روانی خود علیه جمهوری اسلامی و مخابره عدم ثبات در دولت نهم می باشند.
محمد خاتمی: برنامه چهارم کارشناسی ترین، علمی ترین و کارآمدترین برنامه، پس از انقلاب است
حرف ما:
ماده 3 برنامه چهارم مربوط به بهره مالکانه از بزرگترین نقطه منفی برنامه چهارم بود و تیر خلاصی بود به ملی شدن صنعت نفت که حاصل 50 سال مبارزه ملت ایران بود، چرا که براساس ماده سوم این برنامه، تنها نیمی از درآمد نفت به ملت تعلق می گرفت و نیمی دیگر از آن به حساب "شرکت ملی نفت" واریز می شد!
برنامه چهارم، علاوه بر اینکه علمی ترین کارشناس ترین و کارآمدترین برنامه بعد از انقلاب نبوده است، سرمنشأ اغلب از مشکلات اقتصادی کشور از جمله تورم نیز است.
دولت اصلاحات با وجود آنکه هزینه تولید هر بشکه نفت تنها یک دلار بود، پاداش 50 دلاری برای استخراج نفت از مخازن عظیم ملی کشورمان در برنامه چهارم پیش بینی کرده بودند که خوشبختانه با ایستادگی مجلس هفتم این امر صورت نگرفت. که صد البته این کار دولت از زیادی کارشناسی و کارآمدی بود.
در این برنامه در جدول شماره 8 تابع ماده 3 مربوط به بهره مالکانه است : در این جدول که با غفلت نمایندگان مجلس هفتم به تصویب رسید، سالانه حداکثر 14 الی 16 میلیارد دلار درآمد نفتی به خزانه واریز و مابقی به صندوق ذخیره ارزی می رود. یعنی اگر درآمد سالانه ما از نفت 100 میلیارد دلار هم باشد باشد تنها نزدیک به 15 میلیارد دلار آن سر سفره مردم قرار داده می شود.
در مورد اوضاع اقتصادی کشور و وجود تورم علیرغم منابع عظیم نفتی، معدنی، جنگلی و آبی، طبیعی است که پاسخ اینگونه سئوالات باید توسط اقتصاددان هایی داده شود که طراحی تئوری اقتصادی کشور را برعهده دارند چرا که آنها از عهده این طراحی مهم برنیامده و اوضاع اقتصادی کشور را نابسامان کرده اند.
متولی طراحی تئوری اقتصادی کشور را بدنه کارشناسی دولتها هستند. رؤسای دولتها تغییر می کنند ولی این بدنه اصلی دولتها هستند که با طراحی تئوری اقتصادی در چند سال اخیر گرانی، تورم و اوضاع آشفته اقتصادی و اغتشاش در قیمتها را پدید آورده اند و قطعاً باید بازخواست شوند چرا که اگر آنها درست عمل می کردند بدون تردید اوضاع کشور به سامان بود.
و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون
آقای دکتر "ع.ن" یکی از 57 اقتصاددانی است که چندی پیش نامه ای به احمدی نژاد نوشته بودند و از روند اقتصادی او شکایت کرده بودند که اقتصاد نمی دانی و فقط ما می دانیم حال ببینید یکی از مسائل اقتصادی این جناب را :
سرنوشت شرکت سرمایه گذاری پتروشیمی و شرکت های زیر مجموعه آن،که در مقطع زمانی مدیریت دکتر "ع.ن" (اسفند 82 تا اسفند 84) بر آنها وارد بورس شده اند، یکی از تراژدی های عبرت آموز در دهه اخیر فعالیت بورس اوراق بهادار محسوب می شود.
تحولات شرکت سرمایه گذاری پتروشیمی و نوسان کاذب ارزش سهام این شرکت و سایر شرکت های گروه مانند شرکت گازلوله، صنایع لاستیکی سهند، کربن ایران، دوده صنعتی پاس، بازرسی فنی و تکین کو و ...منجر به متضرر شدن بیش از هشتاد هزار سهامدار و وارد شدن صدمه جدی به اعتبار و حیثیت بازار سرمایه و بورس اوراق بهادار گردید.
متاسفانه در حال حاضر ارزش دارایی های افرادی که با تبلیغات و وعده های پوچ آقای "ع.ن" در شرکت مذکور سرمایه گذاری نموده اند به کمتر از یک دهم مبلغ سرمایه گذاری کاهش یافته و این افراد حتی قادر به فروش سهم خود به قیمت اسمی نیز نیستند.
متاسفانه این وضعیت در سایر شرکت های گروه نیز رخ داده و ارزش دارایی سهامداران این شرکت ها با کاهش قابل توجهی مواجه شده است.عمق ضربه ای که سهامداران شرکت های این گروه متحمل شده اند به حدی بوده که بنا به اظهارات و مشاهدات برخی سهامداران،باعث سکته و یا مرگ برخی سرمایه گذاران شده است.
استراتژی جناب آقای "ع.ن" که منجر به جلب توجه فعالان سرمایه و رشد انفجاری قیمت سهام شرکت های گروه در کوتاه مدت گردید شامل اعلام اعداد و ارقام واهی و سودسازی کاغذی، انجام معاملات چرخشی شرکت های زیر مجموعه و بالا بردن مصنوعی حجم معاملات و هم چنین تبلیغات پیرامون بالا بودن ارزش دارایی های شرکت سرمایه گذاری پتروشیمی و سایر شرکت های نظیر، مانند شرکت کربن ایران، دوده صنعتی پارس، گاز لوله لاستیک سهند و تاکید بر ارزنده بودن این سهام و لزوم تداوم رشد قیمت آنها در مصاحبه های مطبوعاتی و مجامع عمومی بوده است. در این فرایند قیمت سهام شرکت سرمایه گذاری پتروشیمی از حدود مبلغ 2000 ریال به حدود 20،000 ریال معادل 1000 درصد ظرف مدت حدود سه ماه (اردیبهشت تا مرداد ماه سال 83)، قیمت سهام شرکت گاز لوله از حدود مبلغ 8000 ریال به حدود 48000 ریال معادل 600درصد در مدت شش ماه (اسفند 82 لغایت مرداد 83)، صنایع لاستیکی سهند از حدود 7000 ریال به 20،000 ریال در مدت کمتر از سه ماه (اردیبهشت لغایت مرداد 83) افزایش یافته است.
البته با توجه به واهی بودن وعده های "ع.ن" به سهامداران و روشن شدن خط مشی وی،روند افزایشی این سهام دوام چندانی نیاورده و از نیمه دوم سال 83 تاکنون، کلیه سهام زیر مجموعه این شرکت با روند نزولی قیمت مواجه می باشند.
نزول سهام شرکت های این گروه بین 50 تا 95 درصد بوده است. به عنوان مثال از مرداد 83 تاکنون قیمت سهام سرمایه گذاری پتروشیمی از حدود 20،000ریال به 920 ریال کاهش یافته که صف فروش فشرده برای آن در سامانه معاملات وجود دارد؛ قیمت سهام شرکت گازلوله از مرداد 83 تا کنون از مبلغ 45،000 ریال به 1600 ریال کاهش یافته، قیمت سهام شرکت کربن ایران از مرداد 83 تا کنون از مبلغ 40،000 ریال به 1470 ریال کاهش یافته است (لازم به ذکر است اعداد فوق بدون لحاظ نمودن افزایش سرمایه شرکت های یاد شده می باشد)
می توان گفت تقریبا کلیه شرکت های این گروه در بازه زمانی یاد شده اقدام به افزایش سرمایه و جمع آوری نقدینگی از سهامداران نموده اند (نظیر افزایش سرمایه 100 درصدی سرمایه گذاری پتروشیمی، 400درصدی شرکت کربن، 200درصدی شرکت گازلوله و ...) که چگونگی هزینه نمودن آنها هنوز مشخص نیست، چرا که نمودار سودآوری این شرکت پس از افزایش سرمایه روندی کاملا نزولی داشته و سرمایه، کمکی به این شرکت ها جهت راه اندازی پروژه های جدید و افزایش سودآوری ننموده است.
جالب است بدانید فروش سهام کسانی که به اطلاعات نهایی شرکت دسترسی دارند و به نوعی محرم شرکت هستند بالاترین قیمت را دارد.
بررسی های انجام شده از روند معاملات این گروه، نشان می دهد که اولا نقطه اوج ارزش سهام این شرکت ها تقریبا در یک روز مشخص بوده و ثانیا محرم های شرکت حدود دو روز قبل از نقطه اوج، اقدام به عرضه سهام خود نموده اند. بنابراین مشخص می شود رشد انفجاری قیمت سهام شرکت سرمایه گذاری پتروشیمی و سایر شرکت های گروه صرفا سناریویی از پیش تعیین شده و متضمن کسب سود غیر مشروع و هنگفت محرم های اطلاعات و برخی اشخاص حقیقی منتسب به این گروه بوده است.
حال این فرد با چه رویی در تکاپوی نامه سوم به احمدی نژاد است الله اعلم.
ابلهان باور کنند: اختلاف میان مسؤولین!
پس از اعلام خبر استعفای علی لاریجانی از دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی اولین اتفاق در فضای رسانهای-تحلیلی داخل و خارج از ایران این بود که خیلی زود آسمان و ریسمان کردن در این باره جای تحلیل را گرفت. کسانی که از خلال نوشتهها و گفتههاشان پیداست تقریباً هیچ از اصل ماجرا و علل واقعی آن نمیدانند، از ساعت اول اعلام خبر توسط سخنگوی دولت، سرگرم سرهم کردن داستانهای عجیب و غریب و در مواردی کاملاً مضحک در این باره شدهاند. البته کاملاً واضح است که مقصود آقایان از انتشار این تحلیلها انبساط خاطر خوانندگان نیست بلکه به خیال خود در حال حلاجی یک سوژه بسیار جذاب خبری هستند و گمان میکنند فرصتی دست داده تا برخی دیدگاههای خود را- که طی این دو سال بارها تکرار شده، جواب گرفته و تقریباً در همه موارد غلط از آب درآمده - به خورد مردم تشنه دانستن رازهای مگو بدهند. به وجود آمدن چنین فضایی در پی انتشار تقریباً بی مقدمه و ناگهانی این خبر چندان عجیب نیست به ویژه اگر توجه کنیم انتخاباتی هم در پیش است و هم از آن سو پرونده هستهای ایران روزهای حساسی را پشت سر میگذارد و در هر دو مورد کسانی به کمین نشستهاند تا از آب گل آلود ماهی مقصود خود صید کنند. به زبان سادهتر، دشمنان پس از انتشار این خبر با یک هدفگذاری بسیط و به خیال خود سهلالوصول تلاش کردند از آن به عنوان فرصتی مغتنم برای طرح موضوعاتی استفاده کنند که تا پیش از این زمینهای برای طرح نداشت.
شاید اولین و مهمترین تحلیلی که رسانههای بیگانه و همراهان همیشگی آنها در داخل تلاش کردند بر این واقعه تحمیل کنند این بود که استعفای لاریجانی علامتی از بحرانیشدن فضای پرونده هستهای ایران است و از شکلگیری تهدیدی قریبالوقوع علیه ایران حکایت میکند. پایگاه فارسی بیبیسی در آنچه به عنوان نظرخواهی از خوانندگان خود دراین باره روی سایت قرارداد، عمده سعی خود را بر انتقال این پیام متمرکز کرد که استعفای لاریجانی یعنی به زودی جنگی در راه است و او هم - که مرد تدبیر است!- حال که دیده جنگطلبان(!؟) زیربار چارهجوییاش نمیروند ترجیح داده کنار بکشد. یک عضو سازمان مجاهدین در اظهاراتی با همین سبک و سیاق به پایگاه اینترنتی حزب مشارکت گفت استعفای لاریجانی به معنای پذیرش شکست دیپلماسی هستهای از جانب دولت نهم است و لاریجانی هم چون به عاقبت کار واقف شد دیگر ادامه راه را صلاح ندانست. این تحلیلها فضایی تر از آن است که بتوان آنها را جدی گرفت و برای کسانی که از اصل قصه باخبرند پاک بیارزش و بلکه مسخره است. اکنون تقریباً تمامی جبهه اصولگرایی بر این حقیقت که دیپلماسی هستهای ایران در دو سال گذشته از بسیاری ضعفها و اشتباه محاسبههای سالهای قبل از آن بری بوده و توفیقات بسیار ارزشمندی به بار آورده اتفاق نظر کامل دارند و خصوصاً دولت احمدینژاد خود را نه چیزی جدای از دیپلماسی هستهای در این مدت، بلکه عین آن تلقی میکند. جماعتی که تا دیروز بیآنکه ذرهای میان لاریجانی و احمدینژاد تفکیک کنند چنان تحلیل میکردند که گویی لاریجانی مقصر اول و آخر فاجعهای است که دیپلماسی هستهای دولت نهم به بار آورده، اکنون طوری حرف میزنند که انگار لاریجانی دیپلمات مطلوب آنها بوده و حالا با رفتنش غصهدار و ماتم زدهاند! آن هم در حالی که خوب میدانند تصمیمگیری استراتژیک درباره دیپلماسی هستهای همواره فراتر از افراد خاص حاضر در تیم مذاکره کننده بوده و آمد و رفت افراد تا آنجا که به خطوط کلی مربوط میشود هیچچیز را تغییر نمیدهد( به راستی که این ها مصداق لا تلبس الحق بالباطل و انتم تعلمون هستند). درباره جنگ هم هنوز هیچکدام از کسانی که مدعیاند خطر بزرگ بیخ گوش ایران خوابیده، نشانی عرضه نکردهاند که ثابت کند آمریکاییها قصد دارند فراتر از لفاظی کار دیگری هم علیه ایران انجام دهند. درگیری با ایران لقمهای بزرگتر از دهان آمریکاییهاست، حرفش را میتوانند بزنند ولی عملش به اعتراف خودشان مستلزم جنونی است حتی فراتر از آنچه بوش و دار و دستهاش به آن گرفتارند. لاریجانی در اوج کنار رفت. شاید «کنار رفتن» هم تعبیر صحیحی نباشد چرا که همین حالا تجربه و توان لاریجانی در اختیار اخلاف اوست و به طور مشخص جلیلی و لاریجانی در دور بعدی مذاکره با سولانا در کنار هم خواهند بود و این همراهی طبعاً تا هر وقت که لازم باشد میتواند ادامه پیدا کند. به این ترتیب وجود اختلاف در سطح اول تصمیمگیری استراتژیک نظام توهمی است که فقط ابلهان میتوانند آن را باور کنند، چنین اختلافهایی آن زمان که دیدگاههای موجود در تیم هستهای با نقطه مطلوب نظام فاصله فراوان داشت هم نتوانست به بروز بنبست منجر شود، چه رسد به حالا که تفکر رئیسجمهور و آنها که تا به امروز پرونده را مدیریت کرده اند تقریباً بر هم منطبق است.
اما خط تحلیلی دوم و به اندازه همان اولی بیربط، این بود که برخی اصلاحطلبان تلاش کردند استعفای لاریجانی را به معنای بروز یک اختلاف بزرگ و حاد در جبهه اصولگرایی قلمداد کنند و به تلویح نتیجه بگیرند کار اصولگرایان در انتخابات آتی مجلس سخت بود سختتر هم شده است. برای کسانی که از مجموعه تحولات انتخاباتی جبهه اصلاحات آگاهند و خصوصاً میدانند در پس پرده چه میگذرد و چگونه شیوخ و اکابر سایه هم را با تیر میزنند، این قبیل افاضات، ارزشی بیش از یک فرافکنی ناشیانه و جنگ روانی پیش پا افتاده ندارد.
کمی اگر دقیق باشیم از خلال همین فریاد شعف سر دادنها میتوان علائم نگرانی را در وجنات آقایان دید؛ نگرانی از اینکه ورود لاریجانی به این عرصه همان کورسوی امیدی را هم که به امکان رقابت با اصولگرایان داشتند دود کند و به هوا بفرستد. درست برخلاف آنچه گفتند و پیشبینی کردند، همین دیروز اولین گروهی که از حضور علی لاریجانی در انتخابات مجلس هشتم استقبال کرد حامیان دولت بودند. برای اصلاحطلبان که همین حالا رسماً 5 تکهاند، کابوسی بزرگ تر از این نیست که فرصتی به نام استعفای لاریجانی بدل به تهدید مهیب حضور موثر او در انتخابات مجلس شده باشد.
خائنانی که خاتمی ترجیح داد آنها را نبیند
سیدمحمدخاتمی در 29 مهر ماه در جمع دست اندرکاران وزنامه ی توسعه به دفاع از کارنامه ی اقتصادی در طی 8 ریاست جمهوری پرداخت اما در کمال تعجب در حالیکه مجموعه ی انتقاد دانش به دولت نهم را آغاز کرده بود، گفت: «چه کسی میخواهد دولتی در این نظام وجود داشته باشد که موفق نباشد؟ مگر اینکه آن فرد خائن باشد!!!
آنچه از این جمله ی خاتمی استنباط میشود این است که وی کسانی که در جهت تضعیف، تخریب و ناکارآمدی دولت گام بر میدارند را افرادی خائن به وطن و انقلاب میداند و بی تردید افراد خائن نباید هیچگاه دارای جایگاه و نظری در عرصه ی تصمیم گیریهای نظام باشند.
مطمئناً این گفته ی خاتمی در شرایط عجیب و قابل تأمل مینماید که ناسازگاری و عدم سنخیت مجموعه ی تحرکات و اقدامات جریان دوم خرداد از هنگام شروع به کار دولت نهم تا کنون، با این گفته ی وی کاملاً ملموس و آشکار است.
این تعریف خاتمی بدون شک گستره ای را ترسیم کرده که اکثریت قریب به اتفاق دوستان و اطرافیان وی را شامل میشود چرا که عملکرد و اظهار نظرهای آنان در خصوص فعالیتها و تصمیمات دولت نهم بویژه شخص رئیس جمهور هیچ نشانی از خواست این افراد برای موفقیت دولت نهم ندارد بلکه آنچه از مجموعه ی تلاشها و تحرکات آنها در 2 سال اخیر هویداست تلاش و تکاپوی آنها برای سیاه نمایی و تخریب چهره ی دولت اصولگرای احمدی نژاد و القاء ناکارآمدی و عدم توفیق این دولت در اهداف مورد نظر است.
تخطئه ی سفرهای استانی، سیاه نمایی تصمیمات دولت در حوزه ی مسائل بانکی، بزرگ نمایی مشکلات، دروغ پردازیهای رسانه ای جراید و سایتهای وابسته علیه دولت و شخص رئیس جمهور، وارونه جلوه دادن واقعیات طرحهای عمرانی، انتشار آمار و ارقام غیر مستدل و غیر مستند در خصوص تورم و قیمت مسکن، بد اخلاقیهای رسانه ای در خصو عزل و نصب مدیران، ترغیب برخی از اساتید حوزه ی اقتصاد و برای نوشتن نامه ی انتقاد آمیز رئیس جمهور- هر چند که دیگر صدایی در اینباره به گوش نرسید – و مورد متعدد دیگر همگی حکایت از این موضوع دارد که هیچ اراده ای در جریان دوم خرداد برای کاهش تخریب و سیاه نمایی علیه دولت وجود ندارد و اگر اراده ای در این جریان وجود داشته باشد دست یازیدن به تمامی حربهها برای ضربه به دولت نهم است و این واقعیت تلخ به وضوح هر روز مشاهده میشود.
همه ی این اقدامات و تصمیم برای اینکه هر موضوعی ولو بی ربط را مستمسک آغاز حملات و تخریب دولت و شخص رئیس جمهور قرار دهند بی تردید دایره ی خائنین به نظام را – آنگونه که خاتمی تعریف کرده – روز به روز به سمت حلقههای نزدیک به خاتمی گسترده تر میکند.
از همه مهمتر اینکه اظهار نظرهای اخیر چهرههای جریان دوم خرداد در مورد سخنرانی دکتر احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا و راه اندازی جریان مسموم برای تخطئه ی دستاوردهای بزرگ سفر رئیس جمهور به نیویورک که در مقطعی اظهار نظر خود خاتمی را نیز در راستای خود به همراه داشت نیز حاکی از این است که تمامی این اقدامات دقیقاً در نقطه ی مقابل این گفته ی خاتمی قرار میگیرد.
هر چند که امروزه به دلیل سیاسی افکار عمومی و نیز به دلیل نهادینه شدن فرهنگ رقابت سیاسی هیچگونه توقعی از جریانات مقابل برای تمجید و تعریف از حریف نیست اما پر بیراه نیست اگر بگوییم در طی 2 سال اخیر متأسفانه سلسله ی حملات و سیاه نماییها علیه عملکرد دولت دقیقاً همراستا و هم جهت با تبلیغات وسیع رسانه ای دشمنان خارجی علیه نظام بوده و این نه تنها مترادف با اعتقاد خاتمی مبنی برآرزوی موفقیت دولت نیست که حتی به مثابه گوی سبقت از دشمنان بیرونی در تخریب دولت نهم و نظام است.
با در نظر گرفتن تمامی این شرایط به نظر میرسد چندان نمیتوان به این صحبت خاتمی وقعی نهاد و بیشتر میتوان از آن تعبیر به مظلوم نمایی و فرار به جلوی وی و جریان متبوعش از کارنامه ی ناموفق خود در 8 سال تصدی بر مناصب حکومتی، کرد چرا که خاتمی قائل به این گفته ی خود باشد که خائنین افرادی هستند که نمیخواهند دولت موفق شود، باید در اطرافیان و ارتباطشان با آنها تجدید نظر کند، همان چیزی که بارها بزرگان نظام به وی توصیه کردند و اما خاتمی هیچگاه حاظر به پذیرفتن آن نبود.
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :1090891
نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را
حمایت های رهبری از دولت
مثل منافقان در قران
خطبه های بی نظیر
اصلاحاتیان
رهبری
متفرقه های جذاب
مصباح
کاریکاتور
احمدی نژاد
دنیا و حب الدنیا
رفسنجانی
احمدی نژاد 2
متفرقه های جذاب 2
ولایت
اصلاحاتیان
مذهبی
خاتمی
اصلاحاتیان
کارگزاران
جاسوس
منافقان
انتخابات
دولت نهم
مجلس
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
ریاست جمهور
رجانیوز
افشا گری
افشا گری
بیداری 57
خاتمی نیوز
مسعود ده نمکی
طنز های سیاسی (اکینا)
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نوشته های یک کج و معوج
گذری بر سیاست خارجی
نوشته های یک روزنامه نگار
نشریه دانشجویی ایران 1404
جوانان عدالتخواه و تحولگرا
دولت اسلامی-اعجاز نهم
مصائب احمدی نژاد
علیرضا احمدی نژاد
روزنامه دانشجویی
بچه های سوم تیر
خبرنگار مسلمان
سهیل کریمی
دست گرم تو
نسل خمینی
فصل آگاهی
خاکریزیسم
عقل سرخ
حریم یاس
صدای ما
عطشان
شب بو
تا آخر
نگرانی
بحر
دیده بان
مهراوه من
روزنتیگ های ...
آرمانشهر
فارس
خمینیسم
کیان
سیطره
نسل بیدار
ققنوس
خبرهای ضد اسلامی و ضد ایرانی
تحلیل سیاسی
موسسه پژوهش های سیاسی
روز نوشت های دانشجوی مسلمان
بیم موج
عدالت جو
محراب اندیشه
سپهر نیوز
مهر
انصار نیوز
جهان نیوز
نادر گنجی
نو اندیش
نوسازی
الف
واژگون
بسیج جهانی
رایگاه
قاسم
شیعه
قدس
خدمت
عصر ایران
این روزها
دریچه
رهپویان وصال
تابناک
این روز
تیک نیوز
عیاران
دیدار
گل آقا
موج
واحد مرکزی
رسا
شانا
خبرنگاران
اسراء
پانا
آفتاب
نوروز
ایرنا
برنا
بولتون
قطره
جامعه
majlese8
hawzah
jameeh
mellat.majlis
parlemaneh8
partosokhan
مستقل
عدالتخواهی
نقطه
انصار حزب الله
تدوین مطالعات
اصولگرایان
شریف